راهکارهای خلاقانه و بازیهای ساده برای شکوفایی و افزایش هوش هیجانی در کودکان و نوجوانان
هوش هیجانی در کودکان: یکی از مهمترین انواع هوش که نقش بسیار مهمی در پیشرفت و آینده موفق کودک دارد هوش هیجانی است. به توانایی فرد در درک و شناخت احساسات خود و اطرافیان و کنترل این احساسات هوش هیجانی گفته میشود. افرادی که توانایی شناخت این احساسات و مهارت سازگاری با محیط و اطرافیان را دارند از هوش هیجانی بالاتری برخوردار هستند.
هوش هیجانی یا عاطفی (EQ)
هوش هیجانی نیز مانند ضریب هوشی از مهارتهای کودک سالم است که خوشبختانه برخلاف ضریب هوشی قابل تمرین و یادگیری است. هوش هیجانی کودکان به معنی درک کردن احساس خود و بقیه و عمل کردن بر اساس آن است. این توانایی در هنگام برقراری ارتباط و حل مسائل به کمک کودک میآید. هوش هیجانی در کودکان در هر سنی قابل آموزش است.
میزان انعطاف پذیری و رشد هوش هیجانی EQ برای فرزندان به مراتب بالاتر از هوش منطقی IQ است و تغییر شرایط، برنامه ریزی ها، موقعیت ها و حتی سن، می تواند تاثیر زیادی در تغییر میزان هوش هیجانی فرزندان بگذارد.
تحقیقات نشان میدهد که هوش هیجانی، بهترین پیشگوی دستآوردهای آینده کودک است. همچنین بسیاری از مردم بر این باورند که هوش هیجانی، بیشتر از ضریب هوشی و مهارتهای فنی، به موفقیت کودکان کمک میکند. همه ما دوست داریم فرزند ما از ضریب هوشی بالایی برخوردار باشد، اما شاید EQ یا هوش هیجانی برای ما مفهومی تازه داشته باشد.
تعریف هوش هیجانی
ارسطو فیلسوف یونان باستان، در اثر معروف خود «فن سخنوری» گفتهای دارد که میتوان آن را با هوش هیجانی مرتبط دانست. او میگوید:
«عصبانی شدن آسان است. همه میتوانند عصبانی شوند. اما عصبانی شدن در برابر شخص مناسب، به میزان مناسب، در زمان مناسب، به دلیل مناسب و به روش مناسب آسان نیست.»
در کل میتوان گفت هوش هیجانی مقولهای است که باعث میشود هرکس بهتر بتواند عواطف خود را کنترل کند و در برخورد با دیگران و موقعیتهای مختلف واکنشهای بهتر نشان بدهد، و به همین خاطر از اهمیت بسیار برخوردار است.
مزایای هوش هیجانی بالا:
هر شخص با داشتن هوش هیجانی بالا می تواند از مزایای زیر برخوردار باشد:
- شناخت بهتر احساسات و هیجانات خود
- افزایش قدرت کنترل و تنظیم هیجاناتِ خود در شرایط مختلف
- قدرت درک بهتر احساسات دیگران و درنتیجه بهبود روند دوستیابی، معاشرت با سایرین و …
- توان برقراری هرچه بهتر ارتباط با دیگران و احساسات و هیجانات آنها
- توان بهرهگیری از شیوه های مختلف برای خودانگیزشی در مواقع سخت و به ظاهر ناامید کننده
- ماندگاری و استقامت در ناملایمات و شرایط سخت و دشوار
- افزایش میزان خوشبینی و مثبتاندیشی در برهههای مختلف زندگی
- موقعیت شناسی جهت استفاده بهجا و به موقع از هیجانات
- بهبود سلامت روان و مدیریت روح و روان در زمان بروز تعارضات
- میتوانند دیگران را با درک صحیح احساساتشان و همچنین رفتار دوستانهای که دارند با خود هممسیر سازند.
شاد، با انرژی و فعالاند. - افکار منفی را از ذهن خود دور میکنند و مثبت اندیشاند.
- اجتماعی هستند و توانایی ابراز مناسب احساسات خود را دارند.
- مسئولیتپذیر بوده و در فعالیتهای انساندوستانه شرکت میکنند.
- مشکلات را سد راه خود ندانسته و راههای مختلف را برای حل آن آزمایش میکنند.
هوش هیجانی در کودکان و بزرگسالان به یک معنی است.
«هوش هیجانی یعنی توانایی و مهارت فهمیدن و درک کردن احساسات، سپس عمل کردن بر اساس احساسات و دانستهها. »
شما کدامیک از این ویژگیها را دارید؟
افراد و کودکان دارای هوش هیجانی از ۵ ویژگی زیر برخوردار هستند:
− خود آگاهی: از احساسات خود در هر لحظه با خبر هستند و میتوانند آن را ابراز کنند. همچنین این کودکان متوجه تاثیرات احساسات و حالتهایشان روی بقیه افراد میباشند.
− خود کنترلی: کودک دارای هوش هیجانی میتواند احساسات خود را کنترل کند و نتایج عمل کردن ناگهانی براساس احساسات را حدس بزند.
− انگیزه: کودک میتواند به اهداف خود دست پیدا کند، هرچند اگر احساس ناخوشایند یا منفی نسبت به خود داشته باشد.
− همدلی: کودک با هوش هیجانی بالا احساسات اطرافیان را درک میکند و میتواند با آنها همدلی و هم ذات پنداری داشته باشد.
− مهارتهای اجتماعی: کودک میتواند روابط با دیگران را مدیریت کند و میداند چه رفتاری مورد پسند و قبول دیگران است.
اهمیت هوش هیجانی در کودکان و نوجوانان چیست؟
طی چندین سال تحقیق انجام شده بر روی هوش هیجانی، نتایج نشان میدهند تقویت این مهارت در دوران کودکی باعث رشد شخصیت و سلامت روانی کودک در بزرگسالی میشود. کودکان دارای هوش هیجانی بالا در بزرگسالی موفقتر از دیگر کودکان عمل خواهند کرد.
موارد زیر برخی از فواید هوش هیجانی برای کودکان است:
− هوش هیجانی بالا با ضریب هوشی رابطهی مستقیم دارد:
کودکان با هوش هیجانی بالا در امتحانات استاندارد به خوبی عمل میکنند و معمولا از نمرات بهتری برخوردار هستند.
− ارتباطات اجتماعی بهتر:
مهارت هوش هیجانی به رفع اختلافات کمک میکند و افراد دارای هوش هیجانی، ارتباطات عمیقتر و پرمفهومتری شکل میدهند. حتی هوش هیجانی در بزرگسالان باعث رشد و پیشرفت در روابط عاشقانه و کاری میشود.
− هوش هیجانی بالا با موفقیت کاری در بزرگسالی پیوند خورده است:
تحقیقات انجام شده در این زمینه نشان میدهند هوش هیجانی کودکان پیش دبستانی روی موفقیت کاری آنها در بزرگسالی موثر است. کودکان با هوش هیجانی بالا احتمال بیشتری برای اتمام دروس دانشگاه، گرفتن مدرک و پیدا کردن کار دائم تا سن ۲۵ سالگی دارند.
− از سلامت روانی بیشتری برخوردارند:
افرادی که هوش هیجانی بالا دارد کمتر دچار بیماریهای روحی مثل افسردگی خواهند شد. تاثیر مثبت مهارت هوش هیجانی در کودکان منطقی است. کودکی که هنگام عصبانیت خود را کنترل میکند به احتمال زیاد توانایی حل کردن مشکل را دارد یا کودکی که احساسات خود را بیان میکند، میتواند بهتر با افراد ارتباط برقرار کند. در نتیجه تاثیر هوش هیجانی بر کودک و آیندهی او مثبت و کمک کننده است.
هوش هیجانی دارای چهار بعد اساسی است که عبارتند از:
1- شناسایی و بیان هیجان ها:
که به معنی توانایی فرد در خودآگاهی هیجانی، بیان هیجانات، درک نیازهای دیگران و توانایی تشخیص درست و نادرست ابراز هیجان است.
2- استفاده صحیح از هیجان ها:
به معنی استفاده از عواطف در جهت کمک به کسب نتایج مطلوب، حل مسائل و استفاده از فرصت ها است و نیز توانایی تشخیص هیجان های گوناگون از یکدیگر و استفاده از آن ها در جهت تفکر مؤثرتر.
3- فهم و درک هیجان ها:
که همان توانایی فهم هیجانات پیچیده (نظیر احساس دو هیجان همزمان) و آگاهی از علل آنها و چگونگی تغییر هیجان ها از یک حالت به حالت دیگر است.
4- مدیریت و تنظیم هیجان ها:
یعنی توانایی اداره کردن هیجان ها در خود و دیگران، به کارگیری عواطف برای حل مسایل و هماهنگ کردن هیجان و تفکر. افرادی با هوش هیجانی بالا در زمین تعارض قادرند به طور عمیق و منطقی بیندیشند و به جای اینکه واکنش نشان دهند، گوش کنند و خواسته هایشان را به شکل مناسب اظهار نمایند
هوش هیجانی به شما می آموزد که به درون خود نگاه کنید، قبل از اینکه دهانتان را برای برقراری ارتباط باز کنید، و به شما یاد می دهد تا بفهمید که علت رفتارهای دیگران چیست. پس هوش هیجانی در یک کلام یعنی اینکه «در مورد هیجانات خود باهوش باشید» و این به این معنی است که شما در مورد هیجانات خود و دیگران، زیرک، دقیق و هوشیار باشد و به هیجانات در هر موقعیتی اهمیت دهید.
فنون افزایش هوش هیجانی در کودکان و نوجوانان
از زاویهی دید فرزندتان به مسائل بنگرید و با او همدردی و همدلی کنید.
حتی اگر نمیتوانید برای «ناراحتی» فرزندتان کاری کنید، حداقل با او همدردی کنید. همین که بداند کسی او را میفهمد و درک میکند، باعث تسکین دردش میشود.
انسانها به دنبال پناهگاهی امن میگردند تا بتوانند خود و احساساتشان را خالی کنند. اگر خیال میکنید با توجه به اتفاقی که افتاده، ناراحتی فرزند بیش از حد به نظر میرسد، یادتان باشد همهی ما احساسات را در خود جمع میکنیم و بعد همین که پناهگاهی امن بیابیم، تمام احساسات خود را بروز میدهیم. آن وقت دیگر آزاد و رها میشویم.
همدردی به معنای موافقت با کودک نیست، بلکه نشان میدهد میتوانید او را درک کنید و از چشم او به ماجرا بنگرید. ممکن است کودک کاری را که شما میگویید انجام دهد، اما حق دارد باورها و احساسات خود را داشته باشد. همهی ما میدانیم تأیید گرفتن چه احساس خوشایندی است؛ گاهی آسانتر است که وضعیت را از چشم دیگران ببینیم و بر آنچه اعتقاد شخصی ماست، اصرار نکنیم.
وقتی احساسات کودک شما جریحهدار شده و آسیب دیده او را درک کنیم.
شاید در بسیاری از مواقع دلیل ناراحتی یا عصبانیت او برای ما قابل فهم نباشد یا فکر کنیم در حال افراط است. با این همه نباید احساسات او را دست کم بگیریم. به جای کم و اندک در نظر گرفتن ناراحتی او باید نشان دهیم احساسات او را درک میکنیم.
برای مثال اگر کودک ما در حال گریه کردن است، چون شما به او گفتهاید قبل از رفتن به پارک باید اتاقش را مرتب کند، باید بگویید: من هم احساس تو را میفهمم، اگر مجبور بودم به جای انجام کار دلخواهم تمیزکاری کنم، حتما مثل تو ناراحت و ناامید میشدم. در این شرایط کودک میفهمد شما او را درک کردهاید و دیگر نیازی نیست گریه کند یا پا بکوبد تا توجه شما را جلب کند.
به این جملات نگاه کنید:
«میدونم برات خیلی سخته که بازیت رو قطع کنی و بیای برای شام، ولی الان وقت شامه.»
«میدونم دوست داری همهی وقتم برای تو باشه و فقط حواسم به تو باشه، اینطور نیست؟»
«خیلی بد شد که داره بارون میاد و نمیتونی بری بیرون بازی کنی.»
«میدونم دوست داری مثل آدم بزرگا تا دیروقت بیدار بمونی.»
«میدونم از اینکه برج اسباببازیت خراب شد خیلی دلخور شدی.»
چرا این رویکرد هوش هیجانی را تقویت میکنند؟
این حس که درک میشوید مواد بیوشیمیایی تسکیندهندهای را در بدن آزاد میکند. هر بار کودک احساس کند آرام شده این مسیر عصبی در او تقویت میشود و همچنان که بزرگتر میشود یاد میگیرد چطور خود را آرام کند. بچهها با تجربهی همدردی دیگران، خود نیز همدردی را یاد میگیرند.
به این ترتیب به کودک کمک میکنید دربارهی تجربهاش و آنچه باعث بروز این احساسات میشود، فکر کند. کودکان باید بدانند هر احساسی برای خود نامی دارد، و این اولین قدم برای آموزش کنترل و مدیریت احساسات به بچههاست.
به کودک اجازه دهید خود را ابراز کند
کودکان نمیتوانند بین «احساسات»شان و «خود»شان تفاوت قائل شوند. به جای بیاهمیت جلوه دادن یا نفی احساسات آنها که باعث میشود فکر کنند احساسشان بیارزش یا خجالتآور است، آنچه احساس میکنند، بپذیرید.
ناپسند دانستن عصبانیت یا ترس کودک باعث نمیشود او دیگر این حس را نداشته باشد بلکه او را وامیدارد احساسات خود را سرکوب کند. احساساتی که آزادانه ابراز میشوند دیگر کودک را آزاد نمیدهند اما متاسفانه احساساتی که سرکوب شوند از بین نمیروند، بلکه انگار به دام افتاده باشند همواره دنبال یافتن راهی به بیرون هستند.
این احساسات تحت کنترل ضمیر خودآگاه قرار ندارند، به همین دلیل میتوانند بعدها ناگهان و ظاهراً بیدلیل و توفانی خود را نشان دهند. آن وقت با کودکی روبهرو میشوید که به خواهر خود مشت میزند، کابوس میبیند یا تیک عصبی دارد.
بنابراین به کودک آموزش دهید بعضی رفتارها نادرست هستند و نباید از او سر بزند اما هر چه احساس میکند قابل درک و بخشی از طبیعت انسانی اوست.
«میدونم خیلی عصبانی هستی که برادرت اسباببازیت رو شکست! کاملا درکت میکنم ولی هر چقدر هم عصبانی باشی دلیل نمیشه اون رو بزنی، به جاش سعی کن احساست رو بهش بگی و باهاش حرف بزنی.»
«میدونم به خاطر اولین روز مدرسه استرس داری. منم مثل تو بودم. دوست داری دربارهاش با هم حرف بزنیم؟»
«میدونم خیلی ناامیدی! چون از صبح انگار همهاش بد آوردی. تعجبی نداره اگه بخوای گریه کنی. همه گاهی اوقات نیاز به گریه دارن. بیا بغل بابا و هرقدر دوست داری گریه کن.»
چرا این رویکرد هوش هیجانی کودک را تقویت میکند؟
وقتی احساسات کودک را بپذیرید به او کمک میکنید خود نیز احساساتش را بپذیرد. در نتیجه میتواند از پس آن بربیاید، به راهش ادامه دهد و احساساتش را بهتر کنترل کند.
پذیرش شما به کودک یاد میدهد زندگی احساسی او خطرناک یا شرمآور نیست و درحقیقت کاملا عادی و قابل مدیریت است. به این ترتیب او میفهمد تنها نیست. یاد میگیرد حتی بخشهای نه چندان خوشایند وجودش هم قابل قبول است، پس میتواند همانطوری باشد که واقعا هست، و این هیچ ایرادی ندارد.
به احساسات بچهها گوش بدهید
خیلی وقتها کودک تنها نیاز دارد به احساساتش گوش دهید. چه شش ماهه باشد چه شانزده ساله، نیاز دارد به احساساتی که بروز میدهد توجه کنید. پس از آنکه احساساتش را بروز دهد، میتواند رهایشان کند تا از زندگیاش بیرون بروند. و بعد تعجب خواهید کرد این کار تا چه اندازه خونگرمی و صمیمیت را در او افزایش میدهد.
اما برای این که نزد شما احساس امنیت کند و حرفهایش را بزند، باید تمام حواستان به او باشد و کاملا به او گوش دهید. اگر مطمئن باشد در امنیت قرار دارد، حیرت خواهید کرد به چه راحتی میتواند خود را از بار سنگین احساسات رها کند. باید چه کنید؟
به حرفهایش خوب گوش دهید، حواستان کاملا به او باشد. در مقابل وسوسهی خوب کردن حال او و از بین بردن آن احساسات دردسرساز مقاومت کنید. کودک شما به طور غریزی میداند چطور حال خودش را خوب کند. به این مثالها دقت کنید.
«به نظر خیلی ناراحتی میرسی. همه گاهی وقتا ناامید و ناراحت میشن… خیلی دوست دارم حرفات رو بهم بزنی.»
«میدونم اونقدر عصبانی هستی که فقط میخوای جیغ بکشی و داد بزنی و گریه کنی. هرکسی گاهی وقتا همچین حسی بهش دست میده. من اینجام تا همهی حرفات رو بشنوم. میتونی برام تعریف کنی که چقدر عصبانی و ناراحتی.»
«میدونم اونقدر عصبانی هستی که میخوای سرم داد بزنی که برم دنبال کارم. من یه کم تنهات میذارم. اما این احساسات بهت صدمه میزنه و تو رو میترسونه و من نمیخوام تو رو با این احساسات ناراحت کننده تنها بذارم. من اینجام و میتونی بهم اعتماد کنی. میتونی تا میخوای ناراحت و عصبانی باشی و هروقت که دلت خواست آغوشم برات بازه.»
چرا این رویکرد هوش هیجانی را تقویت میکند؟
احساسات سالم انسانی باید در ما ایجاد شود، وجودمان را درنوردد و بگذرد. وقتی به جای ابراز احساسات به شکلی سالم، آن را خفه یا سرکوب میکنیم، احساسات درون ما باقی میمانند. اما بچهها از احساسات پرقدرتی که آنها را فرامیگیرد میترسند و تا وقتی جای امنی برای ابرازشان پیدا نکنند، میکوشند آن را نادیده بگیرند.
وقتی احساسات در بدن کودک تلنبار میشود، کجخلقی به راهی طبیعی برای ابراز احساس تبدیل میشود. وقتی با کمک ما کودکانمان احساس امنیت کنند و از احساساتشان بگویند، نهتنها روح و جسم آنها را شفا میدهیم، بلکه کمک میکنیم به روند عواطف درون خود اعتماد کنند، به این ترتیب در آینده میتوانند بدون کجخلقی یا سرکوب احساسات خود، از پس آن بربیایند.
احساسات کودک را نام گذاری کنید:
قدم اول برای درک احساسات، توانایی شناخت آنها است. با وجود هزاران لغت در زبان فارسی، همه ما از دایره لغات محدود و تکراری استفاده میکنیم. هر چه دایرهی لغات گستردهتر باشد، بیان احساسات بهتر و راحتتر است. پس سعی کنیم در زمانی که کودک در حال تجربه احساسی است، آن را نام گذاری کنیم.
برای مثال با دوستانش قهر است، ما بگوییم آیا الان احساس خشم و عصبانیت داری؟ یا وقتی که زمین خورده و زخمی شده است، بگوییم حالا احساس درد و ناراحتی داری؟ به همین ترتیب به کودک کنیم تا به درستی احساسات خود را بشناسد.
الگوی درست ابراز احساسات را به او نشان دهید:
یکی دیگر از مهارتهای مهم در یادگیری هوش هیجانی در کودکان، فهم الگوی درست ابراز احساسات است.
کودک باید درک کند برای ابراز احساسات رفتارهای مطلوب و قبولشدهای وجود دارد. برای مثال در هنگام عصبانیت میتواند با شما صحبت کند یا چندین نفس عمیق بکشد، اما نمیتواند داد بکشد یا وسایل را به اطراف پرتاب کند. برای آموزش بیان صحیح احساسات، خود آن را بارها جلوی کودک تکرار کنید.
برای مثال بیان کنید: من از دیدن نامرتبی خانه عصبانی میشوم یا از دورهمیهای خانوادگی بسیار لذت میبرم و شاد میشوم. تحقیقات نشان داده است کودکان با هوش هیجانی بالا، دارای والدین باهوش از نظر احساسی بودهاند و در حقیقت با تقلید رفتارهای آنها، هوش هیجانی را یاد گرفتهاند.
حل مسئله را به بچهها یاد بدهید
هر احساسی پیامی برای ما دارد، و بیهوده نیست. به بچهها یاد بدهید احساساتشان را حس و درک کنند، با آن مدارا کنند و بدانند لازم نیست در واکنش آنی به احساسات خود کاری انجام دهند. به او یاد دهید وقتی فشار احساسات از روی او برداشته شد، در صورت لزوم میتواند به حل مشکل بپردازد و کاری انجام دهد.
اغلب اوقات، وقتی کودکان (و نوجوانان) عواطف خود را درک کردند و آن را پذیرفتند، از قدرت احساسات کاسته میشود و کم کم ناپدید میشوند. اینجاست که زمانِ حل مسئله میرسد. گاهی بچهها خود از پس این کار برمیآیند. گاهی نیز به همفکری و کمک شما نیاز دارند.
معمولا خیلی دوست دارید مشکلات بچهها را برایشان حل کنید اما تا وقتی خودشان از شما کمک نخواستند پا پیش نگذارید. با این کار به او میگویید به توانایی او برای حل مشکلاتش اعتماد دارید.
شناخت و مدیریت احساسات
کودک پس از شناخت احساسات و مدیریت آنها حالا باید مشکلات مرتبط با آن احساس را رفع کند. برای مثال کودک شما از مزاحمتهای گاه و بیگاه خواهر کوچکترش هنگام بازی ویدیویی ناراحت است. از او بخواهید راههای حل این مشکل را برای شما بازگو کند. حتما نباید همهی راهها درست و منطقی باشند. هدف از این کار همان عمل فکر کردن و یافتن راهحل برای مشکل است.
زمانی که تمام راههای ممکن برای حل مشکل مشخص شد، از او بخواهید مزایا و معایب هر روش را یادداشت کند یا بیان کند. سپس از بین آنها بهترین راهحل را انتخاب کند. در این مرحله شما نقش مربی و هدایتکننده را بر عهده دارید، نه تصمیم گیرنده. پس بگذارید خود کودک در نهایت تصمیم بگیرد و شما تنها او را راهنمایی کنید. اگر مشکل یا سوالی نیز برایش به وجود آمد، در حل کردن آن به او کمک کنید. اگر کودک دچار اشتباه شد، مسیر اشتباه را بررسی کنید و نکاتی که باعث شکست او شدند را بیابید تا از اشتباهات خود درس بگیرد.
«حتما خیلی ناراحتی که دوستت چون مریض بود نتونست بیاد پیشت. میدونم خیلی دوست داشتی باهاش بازی کنی. وقتی بهتر شدی شاید بتونیم به کمک هم یه کار دیگه پیدا کنیم که ازش لذت ببری.»
«خیلی ناراحت شدی که سام حاضر نبود اجازه بده تو هم نوبتت رو بازی کنی، اما خب در عوض تو هم خوشت میاد باهاش بازی کنی. شاید بد نباشه به سام بگی چه احساسی داری.»
و اما چرا این رویکرد هوش هیجانی را تقویت میکند؟
بچهها نیاز دارند احساساتشان را بیان کنند و در کنارش بدانند چطور با راهحلهای سازنده مشکلات را حل کنند. این کار نیاز به تمرین دارد و این ما هستیم که باید با آنها تمرین کنیم.
تحقیقات نشان دادهاند تنها از طریق همدردی با بچهها نمیتوان به آنها یاد داد احساساتشان را کنترل کنند، زیرا همدری مشکل آنها را حل نمیکند فقط حالشان را بهتر میکند. باید به بچهها یاد داد احساسات خود را پیامی بدانند که به آنها میگوید باید رفتارشان را در مورد بعضی چیزها تغییر دهند، از این طریق است که آنها را توانمند میسازیم. همهی بچهها برای آموختن شیوهی ابراز نیازهایشان بدون حمله به شخصی دیگر، نیاز به مربی و راهنما دارند.
توانایی سازش با احساسات را به آنها آموزش دهید:
قدم بعدی در یادگیری هوش هیجانی برای کودکان، مهارت کنار آمدن و کنترل کردن احساسات است.
کودک پس از اینکه از احساست خود مطلع شد، باید راهی برای کنار آمدن با آنها پیدا کند. شما باید مهارتهای کنترل کردن احساسات را به کودکان آموزش دهید.
تکنیک تنفس عمیق در هنگام عصبانیت یا ناراحتی میتواند موثر باشد. برای اینکه کودکان بهتر متوجه آن شوند، میتوانید به آنها بگویید مثل باد کردن یک بادکنک است.
ابتدا باید از بینی تنفس کرد و سپس انگار درون بادکنک فوت میکنید و آن هوای حبس شده را از طریق دهان خارج کنید. یکی دیگر از تکنیکهای مدیریت احساسات، درست کردن جعبهی اضطراری احساسی است. این جعبه که میتواند از کارتن یا جعبه کفش ساخته شود و کودک با سلیقه خود آن را تزئین کند.
در این جعبه میتوانید وسایل مورد علاقه کودک را قرار دهید که باعث آرامش او میشوند. مثل کتاب رنگآمیزی و مداد رنگی، کتاب خندهدار، خمیربازی، عروسک یا ماشین بازی. از او بخواهید هر وقت عصبانی با غمگین شد برای تسلی و آرامش خود به این جعبه مراجعه کند تا احساس بهتری داشته باشد.
توسعه مهارتهای هوش هیجانی در کودکان را به هدف خود تبدیل کنید:
مهم نیست کودک شما از نظر هوش هیجانی در کجای مسیر قرار دارد. همیشه جا برای بهتر شدن و پیشرفت وجود دارد. به احتمال زیاد در طی دوران کودکی و نوجوانی بالا و پایینهای بسیار وجود خواهد داشت. کودکان هر چه بزرگتر میشوند با مشکلات و مسائل مختلفی روبرو میشوند که مهارتهای آنها را به بوتهی آزمایش میگذارد. در نتیجه پرورش مهارتهای هوش هیجانی را به عنوان یک چالش هر روز در نظر بگیرید.
با بزرگ شدن کودکتان هر روز راجع به نظر و احساسش با او صحبت کنید. با بزرگتر شدن کودکتان درباره مسائل پیرامون او و اتفاقاتی که در زندگی او رخ میدهند، صحبت کنید و بگذارید همیشه گفتوگویی آزادانه بین شما و فرزندتان در جریان باشد. در زمان شکستها و ناموفقیتها درباره مواردی که به ناکامی ختم شد با او بحث کنید. به او یاد دهید تا از شکستها و رنجها درس بگیرد. حمایت عاطفی و احساسی والدین تاثیر بسیاری در سلامت روان و هوش هیجانی کودکان دارد.
بازی کنید
وقتی متوجه یک الگوی رفتاری غلط در کودک میشوید، باید بدانید احساسات فراوانی در او جمع شده و او نمیداند چطور با آن برخورد کند. بهترین درمان در این زمان «بازی» است.
مثلا شاید کودک چهار سالهتان همیشه مادرش را میخواهد. به جای این که مسئله را شخصی کنید و از کودک ناراحت شوید، با یک بازی به او کمک کنید با احساساتش روبهرو شود و بفهمد چقدر به مامان میچسبد.
در این بازی «تلاش» نمایشی بابایی بیچاره برای جدا کردن او از مادر به جایی نمیرسد. پدر بین مادر و کودک قرار میگیرد و غرش میکند «نمیذارم به مامان برسی… هی! اول باید من رو شکست بدی! وای چه زوری داری، تو چقدر قوی هستی! اما این دفعه نمیذارم من رو شکست بدی!»
کودک چهار سالهتان میخندد، تلاش میکند و فرصت دارد ثابت کند همیشه میتواند به مامان برسد. از طرف دیگر تمام آن نگرانیهای سرکوبشدهای که باعث میشد دنبال مادرش بگردد و به او بچسبد از بین میرود.
و اما چرا این رویکرد هوش هیجانی را تقویت میکند؟
همهی بچهها هر روز احساسات فراوانی را تجربه میکنند. آنها اغلب احساس ضعف، نادیده گرفته شدن، خشم، ناراحتی، ترس یا حسادت دارند.
بچههایی که از لحاظ احساسی سالم باشند این عواطف را با بازی پشت سر میگذارند، کاری که همهی بچهها انجام میدهند. اگر به کودکتان کمک کنید چالشهای بزرگ و درونی خود را با بازی نشان دهد به او امکان میدهید مشکلاتش را حل کند و به سراغ چالش بعدی برود که با توجه به رشد و اقتضای سن بر سر راهش قرار دارد.
کودکان و حتی خیلی از بزرگسالان، نمیتوانند چالشهای احساسی و عمیق خود را در قالب کلمات توضیح بدهند. اما کودکان میتوانند این چالشها را بهصورت نمادین در بازی نشان دهند و مشکل را حل کنند بیآنکه حرفی دربارهاش زده باشند. خنده هم مانند اشک هورمون استرس را کم میکند و تازه از گریه هم جالبتر و جذابتر است.
بازیهایی برای تقویت هوش هیجانی کودکان
انجام بازیها و فعالیتهای زیر میتواند به تقویت هوش هیجانی و افزایش آن در کودکان کمک کند.
بازی سایمون میگه:
اصل این بازی به این صورت است که هر چی گفته میشود باید برعکسش را انجام داد. فردی به عنوان سایمون انتخاب میشود. بقیه باید برعکس کاری که سایمون میگوید، انجام دهند، اما در ورژن هوش هیجانی این بازی شما یک احساس را انتخاب میکنید و ادای آن را با چهره خود درمیآورید. برای مثال:
در دور اول بازی
سایمون میگه: ناراحت و غمگین باش. (شما هم لبهای آویزان و صورت غمگین به خود میگیرید تا بچهها تقلید کنند.)
سایمون میگه: سرت را بالا بگیر و با اعتماد به نفس باش. (شما باز هم سرتان را بالا میگیرید و صاف میایستید)
سایمون میگه: دست به بینیات بزن (اینجا شما میتوانید به جای دست زدن به دماغتان برای مثال به گوشتان دست بزنید تا بچهها اشتباه کنند)
کسی که اشتباه میکنه و به جای بینی به گوشش دست میزند از بازی خارج میشود. به همین ترتیب بازی ادامه پیدا میکند. این بازی به کودکان کمک میکند بهتر متوجه احساسات و حالت صورت افراد در زمان تجربه احساسات شوند.
حدس بزن من چه احساسی هستم
این بازی شبیه به بیست سوالی است با این تفاوت که دربارهی احساسات است. روی برگه یادداشتهای چسبدار تمام احساساتی که به فکرتان میرسد را بنویسید. از یکی از بچه بخواهید بدون دیدن نام احساس، برگهی یادداشت را روی پیشانیاش بچسباند تا همه ببیند.
سپس فرد منتخب باید با پرسیدن سوالات با جواب بله یا خیر به احساس نوشته شده روی برگه برسد. فرد نباید مستقیما به احساس اشاره کند و تنها باید با سوال و جواب، پاسخ صحیح را پیدا کند. برای مثال اگر احساس خشم است، باید بپرسد احساسی است که وقتی پدر و مادر من را دعوا میکنند تجربه میکنم؟ بقیه بچهها باید با بله یا خیر پاسخ دهند. این بازی نیز به شناخت بیشتر احساسات به کودک کمک میکند و هوش هیجانی او را افزایش میدهد.
شیشه احساسات
تمام احساساتی که به نظرتان میرسد مثل عصبانیت، خوشحالی، سرافکندگی، یاس، هیجان، احساس ناامنی و سایر احساسات را روی تیکهای کاغذ بنویسید و درون شیشه بندازید. از یکی از بچهها بخواهید یک کاغذ تاشده را بردارد و احساس نوشته شده درون آن را به صورت پانتومیم برای بقیه اجرا کند. بقیه نیز باید حدس بزنند چه احساسی است. هرکس که بهتر اجرا کند، برنده است. این بازی نیز در افزایش هوش هیجانی در کودکان ابتدایی و کودکانی قادر به خواندن هستند، موثر است.
بازی جنگا با تم هوش هیجانی
احتمالا با بازی جنگا آشنا هستید. بازی جنگا تشکیل شده از تکههای چوب مستطیل شکل که به ترتیب همانند یه سازه روی هم چیده میشوند. هر بازیکن باید به نوبت یکی از این چوبها را از سازه خارج کند.
باید این کار را به گونهای انجام دهد که تعادل سازه برهم نخورد و فرو نریزد. هر کس که باعث ریختن سازه شود، بازنده است. در بازی جنگا با تم هوش هیجانی کافی است روی تکههای چوب سوالاتی را بنویسید. برای مثال میتوانید از سوالات زیر استفاده کنید:
ویژگی مورد علاقه شخص کناری تو چیست؟
من در … … خیلی خوب و ماهرم.
به بقیه دربارهی کاری بگو که انجام دادی و به آن افتخار میکنی.
ویژگی در تو که دوستانت به آن افتخار میکنند و تو را بابت داشتنش تشویق میکنند.
دربارهی کار یا اتفاقی بگو که به تازگی تو را بسیار خوشحال کرده است.
دربارهی کاری که به تازگی تموم کردی و به آن افتخار میکنی صحبت کن.
بعد از نوشتن ان جملات روی تکتک تیکهها چوب، آنها را به همان حالت همیشگی بچینید.
سپس هر بازیکنی که یک چوب را بردارد باید راجع سوال روی آن صحبت کنند و سپس به همین ترتیت نفر بعدی تا زمانی که سازه فرو بریزد.
نقش بازی کردن
یکی دیگر از فعالیتها و سرگرمیهایی که سبب افزایش اعتماد به نفس میشود، اجرای یک موقعیت احساسی است. برای مثال از کودک خود بخواهید موقعیتی را بازی کند که اسباببازی خود را گم کرده و ناراحت است. از او بپرسید دقیقا چه احساسی به او دست میدهد و سپس به او بگویید آن را اجرا کند. این بازی به خوبی میتواند توانایی همدلی و درک دیگران را در کودک پرورش دهد.
هوش هیجانی نیز به اندازهی تمام مهارتها شخصیتی و روانی مثل اعتماد به نفس، عزت نفس و ضریب هوش بالا مهم است و باید در کودکان و نوجوانان تقویت شود. هوش هیجانی در هر سنی قابل آموزش است.
خبر خوب…
در دوره آموزشی عالی محصلان برتر محصلین فنون و تکنیکهای افزایش هوش هیجانی را به صورت کاربردی آموزش میبینند.