چگونه داستان بنویسم
از سری مقالات چگونه کتاب بنویسیم و یک نویسنده موفق شویم – این قسمت: چگونه داستان بنویسم.
قلم شما عامل اصلی تمایز شما
نوشتن و نویسندگی، یعنی رابطه. ما مینویسیم تا ارتباط برقرار کنیم.
تصور کنید میخواهید در رشتۀ خودتان به یک کارشناس شاخص تبدیل شوید. چارهای ندارید جز اینکه خوب بنویسید و رسانهای داشته باشید که افراد مرتبط با حوزۀ تخصصی شما نوشتههایتان را دنبال کنند و شما را به عنوان یکی از افراد تاثیرگذار حوزۀ تخصصیتان بشناسند و قبول داشته باشند.
یا اگر کسبوکاری داشته باشید، برای اینکه در صفحۀ اول گوگل دیده شوید فقط و فقط باید محتوای اصیل و دستاول تولید کنید.
هیچ جادوی دیگری به کمک شما نمیآید، دوران تکنیکهای بازاری و سیاه گذشته، الگوریتمهای گوگل روزبهروز هوشمندتر میشوند و روی محتوا حساسیت بیشتری نشان میدهند. بنابراین افسانههای مربوط به سئو را کنار بگذاریم و به تولید محتوای اصیل فکر کنیم. بدون اغراق مهمترین یا بخشی از مهمترین دستاوردهای زندگی ما در اثر روابطی است که برقرار کردهایم.
داستان نوشتن
هر کسی که داستانی برای گفتن داشته باشد، میتواند کتاب بنویسد، خواه برای لذت خودش، خواه برای انتشار، که به این وسیله در دسترس همگان قرار بگیرد. (و صد البته به فروش هم برسد.)
اگر شما جزو آن دسته از افراد هستید که هنگام استراحت در پارک یا خواندنِ رمانهای مورد علاقهتان، شروع به خیالبافی میکنید، بهتر است به داستان نوشتن فکر کنید. اگرچه نوشتن کتاب شاید کار سختی به نظر آید، اما شما از پس آن برمیآیید.
نوشتن و تولید محتوا این فرصت را به ما میدهد تا با خلق ارزش و انجام کارهای مفید در ذهن و قلب دیگران نفوذ کنیم و روابط بلندمدتی بسازیم.
“نوشتن یک کتاب، مثل بچه به دنیا آوردن است، چیزی است که از وجود شما زاده میشود. … ولی در نوشتن یک کتاب تنها هستیم، تنهای تنها.”
چگونه کتاب بنویسیم؟
باید بپذیریم هیچکس نویسنده به دنیا نمیآید و شکستهای پی در پی، مقدمهی پیروزی بسیاری از نویسندگان و هنرمندان بزرگ دنیا بوده است، از جمله جک لندن که نخستین تلاشهایش در نویسندگی حرفهای با شکست مواجه شد، اما سرانجام، نام او به عنوان یکی از نخستین نویسندگان آمریکایی در تاریخ ثبت شد که از راه نوشتن به ثروت زیادی دست یافت.
در پاسخ به سوال چگونه کتاب بنویسیم با سه روش نوشتن کتاب رمان، کتاب غیر داستان و کتاب تخیلی آشنا میشوید تا به پشتوانه تمرین، نوشتن کتاب را تجربه کنید.
گامهای نخست در نوشتن کتاب:
گام اول: یک دفتر یادداشت بخرید
شاید هم چند تا!
احتمالا خودتون هم به این نتیجه رسیدید که: تایپ کردن سریع تر است. نوشتن روی کاغذ کندتر.
ترجیح میدهید داستانتان را با کامپیوتر تایپ کنید، اما وقتی ایدهای به ذهنتان میرسد، شاید در آن لحظه، به کامپیوتر دسترسی نداشته باشید. بنابراین، بهترین کار این است که به روش سنتی عمل کنید و هر جا که میروید قلم و دفتر همراهتان باشد.
با نوشتن باهوش تر شوید
اخیرا چند روانشناس به نام های پام مولر از دانشگاه پرینستون و دنیل اُپنهایمر از دانشگاه UCLA یک کار تحقیقاتی فوق العاده ارزشمند برای جامعه بشری انجام دادند که نشان داد :
نوت برداری با لپ تاپ، تبلت و تلفن همراه در کلاس های آموزشی و مدارس به طرز باورنکردنی بر هوش دانش آموزان و دانشجویان تاثیر منفی نیز می گذارد.
تحقیقات این دو روانشناس حکم نهایی را صادر کرد :
“نوشتن روی کاغذ بهتر است، چون ذهن نویسنده را برای فکر کردن و ذخیره اطلاعات آرامتر میکند.”
دیدگاه روانشناسی
یکی از روانشناسان بنام فرانسوی یعنی استانیسلاس دیهین (Stanislas Dehaene) در مصاحبه اش با نیویورک تایمز مینویسد :
” زمانی که می نویسیم، در بدن مان سیستم عصبی خاصی فعال میشود. در پس هر دست خطی یک شخصیت نهفته است. این شخصیتی که فرد هنگام نوشتن پیدا میکند، شاید یکی از خاص ترین شخصیت های فرد باشد که به هیچ وسیله ی دیگری نتواند آن را بروز دهد… هیچکس تا به حال نتوانسته با این راز خلقت خدا پی ببرد. ”
بهتر است به جای کاغذ خطدار از کاغذ شطرنجی استفاده کنید، چون ممکن است حین فکر کردن به موضوع، طرح و نقشهایی به ذهنتان برسد که مایل باشید آنها را به داستان بیافزایید. همچنین، کاغذ شطرنجی ابزار مفیدی برای فاصلهگذاری میان پاراگرافها و ترسیم خطوط کلی است.
من همیشه به داستانهایم فکر میکنم و این کار مورد علاقه من است. نویسندگان جوان اغلب از من درباره روتین و نحوه نوشتن احتمالیام سوال میکنند. اما به نظرم مهمترین چیز داشتن یک روند و یک روتین نویسندگی نیست. « روتین فکر کردن و تفکر است که اهمیت دارد. »
میتوانید برای مدت 10 ساعت روبهروی لپتاپ خود بنشینید. اما اگر ایدهای در ذهنتان نداشته باشید، چه چیزی را میخواهید بنویسید. اول لازم است که ایده و ذهنیتی درباره آنچه میخواهید بنویسید، داشته باشید.
گام دوم: استارت فکر کردن را بزنید
حالا که دفتر و قلم در دست شما است، وقت آن است که شاخ غولِ نوشتن را بشکنید. چند صفحه نخست را به نوشتن ایدههای داستان، اختصاص دهید. وقتی حس کردید ایدههای کافی را نوشتهاید، آنها را دو بار مرور کنید. سپس، ایدههایتان را با افراد صاحب نظر و متخصص در میان بگذارید و از نظرات آنها مطلع شوید.
بهترین ایده را انتخاب کنید و مطمئن شوید موضوع منتخب شما به تازگی توسط نویسندگان دیگر چاپ نشده باشد. حالا، چند روزی صبر کنید. برای اطمینان مجدد، ایدهها را دوباره بررسی کنید و به مرحلهی بعد بروید.
گام سوم: شرح مختصر داستان را بنویسید
نکات مهم دربارهی شخصیتهای داستان، مکانها و به طور خلاصه، تمام جزئیات کوچکی که یک داستان طولانی را شکل میدهد، بنویسید. نوشتن شرح مختصر، مزایای بسیاری دارد، از جمله:
هنگام شرح مختصر بخشهای مختلف داستان، ممکن است ایدههای جدیدی به ذهنتان برسد. (آنها را بنویسید!)
چیزی از شرح مختصر داستان به هدر نمیرود. برای نمونه، شاید حتی شخصیتی را توصیف کنید که هرگز در داستان حضور مستقیم ندارد، اما شخصیتهای دیگر داستان را تحت تاثیر قرار میدهد.
گام چهارم: تمام شخصیتهایی را که معنای خاصی در داستان دارند در یک جدول یا نمودار بنویسید
از دفتر یادداشت خود برای افزودن به جزئیات شخصیتها در جدول، استفاده کنید. حتی برای چند شخصیت مهم، یک شرح مختصر بنویسید. این کار به شما کمک میکند آنها را تجسم کنید. و بیشتر به آنها فکر کنید، حتی دربارهی شخصیت خودتان هم بیشتر میآموزید. هر زمان ایدههای آنی به ذهنتان نرسید، همیشه میتوانید به این جدول رجوع کنید.
گام پنجم: رئوس مطالب را تهیه کنید
رئوس مطالب به تعریف آرک یا قوس داستانی کمک میکند. آرک داستانی شامل اجزائی میشود نظیر: مقدمه، طرح داستان (یا پیرنگ)، شخصیتها، پرداخت صحنههای منتهی به کشمکشهای بزرگ یا نقطهی اوج داستان، نتیجهی نهایی و پایان داستان.
فرایند معرفی داستان
معرفی داستان بسته به اینکه شما چه کسی هستید، میتواند سختترین بخش کار باشد. بهترین کار این است که تا جای ممکن، این کار را به اختصار انجام دهید. برای مثال، بگویید: «میخواهم یک رمان معمایی بنویسم و طرفدار جنگ جهانی دوم هستم» و آن را اینگونه بنویسید: معمایی، جنگ جهانی دوم.
خوبی این کار این است که صرفا با اختصار آن دو جمله، به دو حیطهی وسیع اشاره و فورا حوزهی احتمالات را محدود میکنید. حالا، دست کم، دورهی زمانی و تمرکز داستان، روشن شده است. ماجرای مرموزی در دوران جنگ جهانی دوم اتفاق افتاده است. سعی کنید روی این موضوع بیشتر تمرکز کنید.
آیا موضوعِ داستان، شخصی است یا کلی؟
موضوعِ جنگ جهانی دوم قطعا میتواند هر دوی اینها را در بر بگیرد. اما بهتر است بگویید موضوع داستان، شخصی است. داستانِ یک سرباز است.
داستان چه زمانی اتفاق میافتد؟
اگر داستانِ یک سرباز جنگ جهانی دوم باشد، واضح است که زمان وقوع داستان، جنگ جهانی دوم است. این یکی از تصمیماتی است که فورا با آن مواجه میشوید. بگویید که در واقع، داستان در زمان حال اتفاق میافتد، چیزی که منجر به سوال بعدی میشود: «چطور؟» در ادامه، سناریوی اولیه را مطرح کنید: شخصیت اصلی داستان دفتر خاطراتی پیدا میکند.
این دفتر خاطرات پدربزرگ او و مربوط به دوران جنگ جهانی دوم است. اینجا یک حقیقت فاش میشود. پدربزرگ هرگز از جنگ بازنگشته است، اما هیچکس نمیداند چه اتفاقی افتاده است. شاید قهرمان داستان شما بتواند در این دفتر خاطرات جواب را پیدا کند.
سوالات کلیدی دیگر
حالا درست از ابتدای کار به برخی از سوالات کلیدی جواب دادهاید.
چه کسی؟ قهرمان داستان.
چه زمانی؟ گذشته و حال.
چه چیزی؟ دفتر خاطرات، و معمای یک فرد گمشده.
اما هنوز جواب «چرا» را نمیدانید.
این یکی از چیزهایی است که باید کشف کنید.
چگونه؟
برای پیدا کردن جواب، باید سوالاتی را از خودتان بپرسید.
شخصیتهای داستان را پرداخت کنید.
با شخصیتهایی که در مقدمه معرفی کردهاید، شروع کنید. در این مثال، دو شخصیت معرفی شدهاند: مرد جوان و پدربزرگش. شما میتوانید خصوصیات هر دوی این شخصیتها را صرفا از طریق فضاسازی مشخص کنید و در جریان داستان، شخصیتهای جدید را معرفی کنید.
فرایند پرداخت شخصیتهای داستان
پدربزرگ قطعا صاحب خانوادهای بوده است، پس حتما مادربزرگ وارد صحنهی داستان خواهد شد. صحبت از دو نسل است، نسل پدربزرگ و مرد جوان، بنابراین، والدین مرد جوان که پسر یا دختر پدربزرگ هستند هم از دیگر شخصیتهای داستان خواهند بود. میبینید که به همین راحتی میتوان شخصیتها را وارد صحنهی داستان کرد.
به همین منوال ادامه دهید و از یک شخصیت، شخصیتهای دیگری را که با او در تعامل هستند، وارد داستان کنید. طولی نخواهد کشید که شخصیتهای متعدد و روابط میان آنها را خلق کردهاید. این اتفاق خوشایندی است، به ویژه اگر رمان از نوع معمایی باشد. در داستان، به شخصیتهای فدایی مانند «پیراهن قرمزها»ی سریال تلویزیونی «پیشتازان فضا» هم نیاز دارید. «پیراهن قرمزها» شخصیتهای فدایی در این سناریو هستند که بلافاصله پس از ورود به داستان، میمیرند.
در فرایند پرداخت شخصیتها، احتمالا سوالاتی را از خودتان میپرسید که همان سوالات را خواننده به زودی از خود میپرسد: «بعد چه اتفاقی میافتد؟» از این سوالات برای پیشبرد داستان استفاده کنید.
فرایند ایجاد آرک داستانی را ادامه دهید
در این داستان، مرد جوان میخواهد پدربزرگش را پیدا کند. از آنجا که تنها سرنخ او، آن دفتر خاطرات قدیمی است، پس، او با اشتیاق دفتر خاطرات را میخواند. و پی میبرد چه اتفاقی برای پدربزرگش افتاد که او و همسر باردارش (مادربزرگ) را وادار کرد از شهر کوچکی در کنتاکی راهی سواحل نرماندی شوند. و سرانجام، خودش پشت خطوط دشمن مجروح شود. تمام اینها را پدربزرگ در دفتر خاطراتش نوشته است. او هرگز به خانه نمیرسد. با دانستن این اطلاعات، خواهید دید پرسشها و الگویی در ذهن شما نقش میبندد:
وقایع هم در زمان «حال» و هم در دوران جنگ جهانی دوم رخ میدهند. هنگامی که دفتر خاطرات نوشته میشود، سال ۱۹۴۴ است و هنگامی که نوه، آن دفتر خاطرات را پیدا میکند، زمان حال است.
برای افزودن کنش به داستان، مرد جوان باید کاری کند. از آنجا که پدربزرگ به خانه برنمیگردد، مرد جوان را به آلمان بفرستید تا او را، زنده یا مرده، پیدا کند.
مادربزرگ کجای این داستان است؟
فرایند ایجاد آرک داستانی را ادامه دهید، اما در این نقطه، حتی میتوانید پایان موقتی را برای داستان حدس بزنید: مرد جوان پی میبرد چرا پدربزرگش به خانه بازنگشت و چگونه دفتر خاطراتش به خانه رسید. از این جا به بعد، تمام کاری که باید انجام دهید این است که در وسط داستان، همه چیز را بنویسید.
«خط زمانی» چکیدهی داستان را رسم کنید
(خط زمانی نمایش فهرستی از وقایع داستان به ترتیب زمانی است). حالا که چکیدهی داستان را نوشتهاید (البته کاملا مختصر و مفید)، آن را در قالب خط زمانی رسم کنید و نقطهی عطف سرگذشت هر شخصیت را در خط زمانی خودش، قرار دهید. گاهی نقطهی عطف سرگذشت چند شخصیت با هم در یک تاریخ، تلاقی میکند و گاهی چند شخصیت همگی از خط زمانی، محو میشوند.
این وقایع را با ترسیم خطوط نشان دهید. اگر رشته افکارتان پاره شد، میتوانید از خط زمانی برای مرور کل داستان استفاده کنید.
گام ششم: بیرحمانه ویرایش کنید
اگر طرح داستان به جایی نمیرسد و کاری هم از دست شما برنمیآید، به آخرین جای داستان برگردید که منطقی به نظر میرسید و از آنجا برای ادامهی داستان، به ایدههای جدید فکر کنید.
ضرورتی ندارد برای پیشبرد داستان، دقیقا به هر آنچه از پیش در خلاصهی داستان گفتهاید، عمل کنید. گاهی اوقات، برای ادامهی داستان به ایدههای جدید نیاز پیدا میکنید. هر جای این فرایند که باشید، قریحهی نویسندگیتان شما را به هر جا که بخواهد میبرد. پس آن را دنبال کنید، چون این کار، بخشی از لذت نوشتن است.
توصیه ی بردبری به عنوان یک نویسنده : “هر هفته مانند یک نویسنده فیلم تماشا کنید.
ری بردبری به افرادی که می خواهند نویسنده شوند، توصیه می کند که فیلم های زیادی به ویژه فیلم های قدیمی تماشا کنند. به نظر بردبری دیدن یک فیلم به شما کمک می کند، در طی دو ساعت به کل یک داستان پی ببرید و این به شما در درک بهتر ساختار ، سرعت روایت و اینکه چه اجزایی در یک داستان برای شما کاربرد دارند یا نه، کمک خواهد کرد .”
چگونه داستان بنویسیم؟
آنچه یک داستان را از تمام داستانهای دیگر متمایز میکند چگونه گفتن آن است. در میان انبوه قصهها این نگاه شخصی و فردیت یگانۀ شماست که میتواند اثر تازهای را به جهان اضافه کند. برای اینکه در چگونه گفتن مهارت بیابید و در رسیدن به بهترین فرمهای بیان داستان مسلط شوید، بیش از هر چیز باید بخوانید. هیچ میانبر دیگری وجود ندارد.
گام اول: نام هر فصل کتاب را بنویسید و برای محتویات هر بخش تصمیم بگیرید
با این کار همیشه میدانید داستان هر بخش به کجا ختم میشود. نوشتن دربارهی شخصیتها هم، در آغاز کار میتواند تا انتهای مسیر مفید باشد.
گام دوم: عناصر یک رمان خوب را بشناسید
اگر میخواهید نویسندهی موفقی باشید، دربارهی انتخاب نویسندگی به عنوان یک رشتهی دانشگاهی خوب فکر کنید (مگر اینکه انتخابتان را کرده باشید و الان دانشجوی این رشته باشید)، در غیر این صورت، ادبیات را انتخاب کنید. پیش از نوشتن، باید یاد بگیرید چگونه با روشنبینی و نگاه منتقدانه بخوانید. ساختار جمله، تمایز شخصیتها، شکلگیری طرح داستانی (پیرنگ) و پرداخت شخصیتها زمانی به درستی انجام میشود که منتقدانه خواندن را پیش از نوشتن، آموخته باشید.
صحنه:
صحنه از عناصر داستانی است که شامل زمان، مکان و شرایطی میشود که داستان در آن اتفاق میافتد. البته، شما به توصیف کامل صحنه نیاز ندارید. شما نیز مانند یک نقاش، اثری را خلق میکنید که در ذهن هر خواننده، تصویری متفاوت از خود به جا میگذارد.
برای نمونه: ماریا از شیب تند اطراف قصر پایین رفت. هنوز دور نشده بود که یکی از پیشخدمتهای پدرش جلوی او را گرفت و گفت: «شاه فردیناند میخواهد شما را ببیند». این قسمت کوتاه، گویای آن است که ماریا احتمالا دختر جوانی است که در یک قصر زندگی میکند.
این به خواننده سرنخی میدهد که شاید داستان در قرون وسطی اتفاق میافتد. ماریا نیز یک نام لاتین است که میتواند گویای محل زندگی او باشد و «شاه فردیناند» هم که یک سرنخ درست و حسابی است! در واقع، همسر شاه فردیناند، ایزابلای یکم کاستیا، سفرهای اکتشافی کریستف کلمب به دنیای جدید را در سال ۱۴۹۲ بعد از میلاد، تأیید و حمایت کرد، بنابراین داستان حول و حوش همان دوران اتفاق میافتد.
شخصیتها:
هر داستانی شخصیتهای اصلی و فرعی دارد. مهم است که شخصیتهای داستان شما جذاب باشند و به درستی معرفی شوند. معرفی صحنه و شخصیتها، مقدمهچینی نام دارد.
کتابها انواع مختلفی از شخصیتها را شامل میشوند. قهرمان اصلی (پروتاگونیست) معمولا شخصیت اصلی و کسی است که داستان، او را دنبال میکند. برای هر شخصیت اصلی، معمولا یک ضدقهرمان (آنتاگونیست) وجود دارد، شخصیتی که برای پیشبرد داستان، کشمکش و بحران ایجاد میکند.
معمولا شخصیتهای منفی در کتابها ضد قهرمانها هستند، اما همیشه اینطور نیست. به یاد داشته باشید: شخصیت منفی، شاید از دید یک خواننده، ضدقهرمان و از دید خوانندهی دیگر، قهرمان اصلی باشد. صرفنظر از نقشهایی که آنها بازی میکنند، این نوع شخصیتها در موفقیت داستان، مهم هستند.
کشمکش:
چالش بزرگی است که یک شخصیت با آن روبهرو میشود و این کشمکش، معمولا دلیل وجود داستان است. شاید از ماریا، دختر پادشاه، خواستهاند تا تصمیم بگیرد که به کریستف کلمب اجازهی استفاده از کشتیها و ملوانان اسپانیایی را برای اکتشافاتش بدهد. ممکن است ماریا در باقی داستان با این مشکل روبهرو باشد.
اوج داستان:
نقطهای که در آن جدیترین چالش داستان اتفاق میافتد و جایی که نفس خواننده در سینه حبس میشود. شاید ماریا تصمیم بگیرد به کریستف کلمب اجازه ندهد از پول اسپانیا برای اکتشافاتش استفاده کند. و کلمب از ماریا خواهش کند امکان سفر را برای او فراهم کند تا کلمب هم هر کاری که او میگوید انجام دهد. تا این شانس را از دست ندهد. اینجا جایی است که ماریا باید تصمیم سختی بگیرد، تصمیمی که نتیجهی کل داستان را مشخص میکند.
نتیجه:
نقطهی اوج داستان را پشت سر گذاشتهایم، مشکل حل شده است و دیگر ابهامی وجود ندارد. توجه: اگر میخواهید رمان شما دنبالهدار باشد، حداقل یک یا دو نکتهی مبهم باقی بگذارید.
برای مثال، ماریا تصمیم میگیرد به آرزوهای کلمب احترام بگذارد و به او اجازهی رفتن بدهد و پدرش را قانع کند که خودش هم کلمب را در این سفر همراهی کند. اغلب برای خوانندگان جالب است با پایانی مواجه شوند که انتظارش را نداشتهاند، پس سعی کنید همیشه پایان داستان شما قابل پیشبینی نباشد.
جزئیات:
یکی از مهمترین بخشهایی است که در نوشتن یک کتاب باید به آن پرداخت. به جای اینکه فقط بگویید: «آسمان آبی بود»، به درجهی رنگ آبی آسمان اشاره کنید. مثلا بگویید: «آسمان به رنگ آبی نیلگون روشن بود.» با این جزئيات، سطح گیرایی داستان را بالا میبرید.
اما در این کار زیادهروی نکنید. نمونهی استفادهی نادرست از جزئيات را ببینید: «آسمان به رنگ آبی نیلگون روشن بود که جلوهی خاصی به رنگ خاکستری تیرهی ماسههایی میداد که بسترشان از برخورد موجهای کفآلود و کبودفام آغشته به آهک، مملو از حبابهای آب بود.»
شاخ و برگ دادن بیش از حد گویای این است که شما برای نوشتن داستان، احتمالا خودتان را به آب و آتش میزنید. از زبان توصیفی استفاده کنید، اما ماهرانه عمل کنید و در داستان خود، از لحن شاعرانه بجا استفاده کنید.
گام سوم: طرح داستان خود را بنویسید
این کار به منزلهی نقطهی آغاز شما در تثبیت داستان خواهد بود. نیازی به نوشتن هیچ چیز خیالی نیست، فقط یک ایدهی کلی از داستان بنویسید. در نیمهی کتاب، به طرح اصلی داستان که نوشتهاید، رجوع کنید. شاید تعجب کنید اگر ببینید برداشت شما از کتاب، در فرایند نوشتن تغییر کرده باشد. میتوانید کتاب را به گونهای تغییر دهید که با طرح اولیهی داستان مطابقت کند یا میتوانید طرح اولیهی داستان را پاره کنید و داستان را تا هر کجا که پیش بردهاید، ادامه دهید. حتی میتوانید طرح اولیه را با طرح متفاوت کنونی ترکیب کنید. انتخاب با شماست. یادتان باشد این کتاب شما است.
گام چهارم: نوشتن را آغاز کنید
این بهترین بخش کار است. اگر با شروع کار مشکل دارید، به سراغ کشمکش داستان بروید و از آنجا شروع کنید. هر زمان نوشتن برایتان عادی شد و احساس راحتی کردید، توصیفات صحنه را به داستان اضافه کنید.
احتمال دارد چیزهای زیادی را در داستان تغییر دهید. زیرا بهترین ویژگی نوشتن کتاب این است که میتوانید به تخیلتان پر و بال بدهید. تنها چیزی که باید به خاطر داشته باشید این است که این فرایند باید برای شما لذتبخش باشد، در غیر این صورت، شاید کتاب شما عاقبت سر از یک سطل زبالهی قدیمی زنگ زده درآورد.
گام پنجم: یادتان باشد از دفتر یادداشت فقط برای برنامهریزی استفاده کنید!
بهترین کار این است که داستانتان را تایپ کنید تا بتوانید نسخههای متعددی از آن را تهیه کنید، اشتباهات را به راحتی پاک کنید و آن را تحویل ناشران دهید.
تمرین ساده نویسندگی:
نوشتن خلاصههای دو خطی:
این احتمالا یکی از مفیدترین و موثرترین تمرینهایی است که احتمالا بعداً قدر آن را بسیار بسیار بیشتر خواهید دانست. از تمام داستانها و فیلمهایی که تاکنون خوانده و دیدهاید فهرستی تهیه کنید. لزومی ندارد فقط داستانهای محبوبتان را بنویسید. هر چیزی که یادتان میآید توی فهرست بیاورید.
در وهلۀ اول با نوشتن چنین لیستی به آنچه تاکنون به عنوان خوراک ذهنی مصرف کردهاید پی میبرید. حجم و کیفیت این خوراک میتواند به شما ایدههای زیادی برای ارزیابی خودتان بدهد.
و گام بعدی و در اصل تمرین اصلی این است که سعی کنید خلاصۀ هر کدام از داستانهایی که توی فهرست آوردهاید را در دو خط، فقط و فقط در دو خط بنویسید. بعد از تکمیل فهرست به این فکر کنید که نویسنده چگونه توانسته به همین داستان ساده که در دو خط خلاصه میشود چنین شاخ و برگی بدهد. چه ویژگیهای شاخصی لحاظ شده؟
کشف رمز و رازهای نویسندگی با رونویسی
برای نویسندهشدن خواندن یکبارۀ کتابها کافی نیست. شاید حتی مطالعۀ پنجبارۀ یک کتاب هم کافی نباشد. ما باید طوری بخوانیم که بتوانیم رمز و راز نثر و تکنیکهای به کار رفته در آثار نویسندگان بزرگ را کشف کنیم.
تصور کنید هر کتاب یک وسیلۀ الکترونیکی است که هوس کردهاید دل و رودهاش را بشکافید تا بفهمید چه اجزایی آن را شکل داده و به چه صورتی کار میکند. یکی از شیوههای موثر یادگیری از کتابها این است که با دقت و حوصله از نوشتههای مورد علاقهمان رونویسی کنیم.
میخواهید نثر کلاسیک فارسی را بشناسید؟ خواندن گلستان سعدی کفایت نمیکند، دفتری بخرید و هر روز یکی از حکایتهای سعدی را توی آن بنویسید.
برای آموختن نویسندگی باید معلم سختگیر خودتان باشید
معلمی که هر روز مشق میدهد و در صورت حاضر نبودن تکالیف، تنبیه میکند. میخواهید به تأثیر شگفتانگیز رونویسی پی ببرید؟ یک بار پس از نیم تا یک ساعت رونویسی از متن مورد علاقهتان، سعی کنید بخشی از خاطرات قدیمی خودتان را بنویسید. آنوقت ببینید چه اتفاقی برای نثر شما میافتد. متوجه میشوید جنبههایی از تکنیک نویسندهای که از روی اثرش رونویسی کردهاید، با سرعتی بالا در قلم شما تهنشین شده است.
تمرین ساده داستان نویسی:
از میان داستانهایی که خواندهاید، داستان مورد علاقۀ خودتان را انتخاب کنید و آن را از زاویۀ دید تازهای بنویسد. برای مثال میتوانید شعر مورد علاقهتان را، که روایتی جذاب دارد، به نثر بازنویسی کنید. یک جستار یا داستان کوتاه انتخاب کنید. سه بار از روی آن بنویسید.