چگونه از نقطه اولیه، بتوانیم یک کارآفرین شویم و کارآفرینی کنیم؟
چگونه کارآفرینی کنیم: خلاصه کاربردی و جان کلام کتاب دیوانگان ثروت ساز اثر دارن هاردی.
چگونه نترسیم و سوار قطار وحشت کارآفرینی شویم؟
قبلا امکان نداشت یک آدم متوسط بدون امتیاز خاص،تحصیلات ویژه،آموزش،ثروت قبلی یا ارتباطات موقعیت های نامحدود و فراوانی اقتصادی داشته باشد ولی الان می شود. اولین نقطه ی قطار وحشت کارآفرینی همین الان است و این یک انتخاب خواهد بود انتخابی که بر عهده خودتان است.
می توانید یکی از میلیونرهای جدید شوید چه چیزی مانعتان میشود؟دوستانتان؟خانواده تان؟همکارانتان؟یا شاید خودتان مانع هستید؟ترس یا نداشتن امنیت مالی مانع تان است؟نداشتن پول یا زمان کافی چطور؟
همه می توانیم کارآفرین شویم و کارآفرینی کنیم
شاید صدایی در سرتان می پیچد و مدام می گوید که شما هیچ وقت موفق نمی شوید؟ همه ی ما می توانیم کارآفرین باشیم.این کتاب آموزش راندن قطار وحشت کارآفرینی است.
کتاب دیوانگان ثروت ساز:
کتاب “دیوانگان ثروت ساز” اصول زندگی در دوران جدید است. دورانی که در آن از عصر انبوه سازی صنعتی خبری نیست و وعده ای داده نشده که برای اشخاص، امنیت شغلی و به تبع آن امنیت زندگی فراهم آورد. به نوعی بازگشته ایم به یک قرن قبل جایی که در آن چندان از استخدام های انبوه و جامعه ی حقوق بگیر خبری نبود. و نه از کار بدون ریسک با حقوق سرماه. مسئولیت زندگی به معنای واقعی و عیان بر دوش خودمان بود و این ماییم که گلیم زندگی مان را آب بیرون بکشیم.
باید نه مثله پدران که مثل پدربزرگانمان و ای بسا پدران پدربزرگانمان زندگی کنیم که در آن هر فرد، خودش یک کارفرما و کارآفرین بود و امنیت زندگی خود و خانواده اش را برعهده داشت.
تکنولوژی بار دیگر ما را به همان عصر کشانده و از حباب عصر صنعتی فاصله مان داده. در این میان تنها کسانی موفق خواهند بود که فنون زندگی در اثر جدید را بدانند و به کار ببندند و فکر نکنند که آسمان همیشه این رنگی است. حالا قرار است هرکداممان کارآفرین باشیم و کارآفرینی با تشبیه دارن هاردی، شبیه سوارشدن بر قطار وحشت شهربازی هاست که در نهان، ریسک شیرینی درخود دارد و اوج و فرودهایش همان ساختن مفهوم حقیقی و قهرمانانه ی زندگی برای هر فرد است.
دارن هاردی نویسنده ی کتاب اثرمرکب این بار در کتاب سال 2015 خود فنون زندگی در دوران جدید را با هوشمندی و در قالب مسیر پرپیچ و خم کارآفرینی و داستان های واقعی و جذاب آن به ما نمایانده است.
گام اول کارآفرینی : عاشق باشید
اولین و مهم ترین عامل کارآفرینی و ساخت کسب و کار موفق این است که باید عاشق باشید. اگر عشق نباشد،هیچ چیز نخواهد بود.یا آن را دوست بدار یا چیز دیگری را !!! اگر دیوانه وار عاشق کارتان نباشید، موفق نمی شوید، تسلیم می شوید و هیچ کس مقصر تان نمی داند. قبل از همه باید علاقه مان را در کسب و کار پیدا کنیم.
نمی توانی علاقه ات را پیدا کنی؟؟
یعنی چی که نمی توانی علاقه ات را پیدا کنی ؟؟؟؟؟؟؟
علاقه چیزی نیست که پیدا کنید یا کشف کنید،علاقه از قبل در وجودتان است. علاقه مثل جریان برق است.در کلید لامپ همیشه آن جاست. چهار کلید روشنایی برای روشن کردن علاقه تان وجود دارد که در سر و قلب تان هستند.
کلید شماره ی یک:در مورد کاری که می کنید علاقه به خرج دهید.
علاقه تان را نسبت به کاری که انجام می دهید بیش از حد رمانتیک نکنید این کار قرار است 95 درصد مواقع برای ما ناخوشایند باشد اما آن 5 درصد دیگر خیلی محشر است.
کلید شماره ی دو: در مورد دلیل انجام یک کار علاقه به خرج دهید
من که کاری انجام می دهم را دوست ندارم ولی مطمئنم دلیل انجام اش را دوست دارم.جدی می گویم چیزی که مجبور به انجام اش هستم اغلب مواقع به درد نخور است،فرودگاهها،تاکسی ها،قرارهای ملاقات،موعد تحویل کاری و… ولی من دوست د ارم نور امید ،موفقیت و فراوانی را در جامعه ای ایجاد کنم که پر است از تاریکی،ترس و قحطی و… این همان چیزی است که هر صبح از خواب بیدارم می کند.هرچه قدر هم کاری که آن روز باید انجام دهم سخت و دردناک باشد.
کلید شماره ی سه:در مورد شیوه ی انجام یک کار علاقه به خرج دهید.
این کلید را خیلی دوست دارم چون نسبت به بقیه کلیدها چالش بیشتری دارد.علاقه نشان دادن به کاری که می کنید یا دلیل انجام اش کار راحت تری هست.ولی علاقه نشان دادن به شیوه ی انجام کار ناخوشایندترین کارها چطور؟؟؟؟راحت نیست.
کلید شماره ی چهار:در مورد این که برای چه کسی کار می کنید علاقه به خرج دهید.
اگر خیلی ساده تمرکز ذهن تان را روی این مساله بگذارید که با آنچه انجام می دهید و دلیل و شیوه ی انجام اش به چه کسی خدمت می کنید خیلی زود علاقه تان به وجود می آید.کلید روشن می شود وکل فرآیند معنای بهتری پیدا می کند.
حالا که به علاقه تان پی بردید باید علت مبارزه تان را پیدا کنید
یکی از بهترین روزهای زندگی تان می تواند روزی باشد که علت مبارزه تان راپیدا می کنید. همان وقتی که به خودتان می گویید”خسته شدم دیگر کافی ست”، می ایستید و مقابله می کنید.
پس شما را با این ایده به چالش می کشم:
برای چی حاضرید مبارزه کنید؟
هر روز عامل تحریک قلبتان را پیدا کنید تا کمی عمیق تر و طولانی تر جلو بروید و سخت تر مبارزه کنید.
برای چی مبارزه می کنید؟؟
پس حالا از خودتان بپرسید:صبح روزهای تعطیل کجایید؟
قطار وحشت منتظر شماست!
کارآفرینی سخت است.راه اندازی کسب و کار،شما را به چالش می کشد. می خواهم شما را هل بدهم جلو. ولی این موضوع را بدانید که این کار ممکن است. و از آن بهتر، این کار ‘برای شما ‘ ممکن است.
عاشق کارتان هستید ؟ وسواسی هستید ؟ باید باشید.
گام دوم کارآفرینی: همه استعداد دارند، ولی توانمندی کار سخت می خواهد
می خواهید 10 هزار ساعت وقت روی کارتان بگذارید؟ چیزی را که انتخاب کرده اید را باور دارید تا بتوانید هر دقیقه از آن را ساعت ها دنبال کنید.؟ آیا می خواهید سخت کوشانه تر کار متمرکزتر باشید. توجه عمیق تری کنید و کارتان را طولانی تر، منظم تر و و با نظم و جدیت بیشتری نسبت به بقیه انجام دهید؟
این موارد برای رسیدن به موفقیت در قطار وحشت کارآفرینی لازم هستند. اگر این ویژگی ها را دارید تبریک می گویم. قدتان برای سوارشدن استاندارد است. حتی می توانید از صف بزنید جلو ! در ها باز هستند و قطار منتظر شماست.
بروید داخل قطار! می خواهیم حرکت کنیم!
مردم معمولی به انتخابهای کارآفرینی شما خرده می گیرند به امید اینکه دوباره برگردانندتان به جمع خودشان و احساس بهتری نسبت به خودشان پیدا کنند. بله. آنها شما را صدا میزنند: دیوانه . و این خوب است.
خبر بد این که دیوانه بودن می تواند اوایل دردناک باشد. یکی از چیزهایی که معمولا با آن مواجه می شوید و قطعا دردناک است مقابله کردن مردم با شما است.
چرا مردم با شما مقابله می کنند ؟
به دو دلیل:
1- شما باعث می شوید بد به نظر برسند.
وقتی شما تصمیم می گیرید از این شرایط بیرون بیایید آن ها نیز باید همین کار را بکنند که شما می کنید ولی آن ها می ترسند،در نتیجه مسخره تان می کنند ، زور می زنند تا کاری کنند شما تسلیم شوید.
2- به اندازه ی شما شجاع نیستند.
آن ها نمی توانند امنیت شرکتی،یعنی پرداختی کارمندی و مزایای ضعیف اش را رها کنند.مردم به خاطر شجاعت تان آزارتان نمی دهند، خودشان را بخاطر بزدلی سرزنش می کنند. بقول گاندی:”روز اول نادیده تان میگیرند،بعد به شما میخندند بعد با شما مبارزه می کنند و در نهایت شمایید که برنده میشوید.”
با این ۶ استراتژی ماهیت جدیدتان را بپذیرید:
1- خودداری کنید از اینکه دوستتان داشته باشند.
اگر تا اندازه ای که می خواهید از نردبان موفقیت بالا نرفتهاید. شاید به این خاطر است که می گویید نکند مردم از شما بدشان بیاید؟ موضوع را اینجوری بشنوید: اگر همه ی آدمهای دورو برتان دوستتان دارند کار شاقی نکردهاید. وقتی دیگر نخواهید مثل بقیه باشید آن ها هم از دوست داشتنتان دست می کشند.
2- خنده دار شوید.
همان طور که گاندی گفت: مردم اول به آدم های انقلابی،موفق و خارق العاده و نمونهها میخندند، بنابراین اگر به رویا،دیدگاه یا برنامه تان اعتقاد دارید نگذارید نیشخندها و انگشت هایی که نشان تان میدهند بترساندتان.
دوستان و خانواده تان به شما خندیده اند؟ خودتان را یک دوست خوب فرض کنید نگاهی به لیست زیر بندازید این ها کسانی بوده اند که بقیه مسخره شان کرده اند: مارتین لوترکینگ،بن هوگان،استیو جابز،ریچارد برانسون،آبراهام لینکلن،برادران رایت،محمدعلی کلی،آلبرت انیشتین، بیل گیتس و…
این لیست ادامه دارد وقت اش رسیده خنده ی بقیه را با آغوش باز بپذیریم. اگر هیچ کس مسخره تان نمی کند و نمی خندد، پس شما هم هنوز ایده ی انقلابی و تغییردهنده ای ندارید یا می ترسید با دنیا مطرحش کنید. خب ما قرار است همه چیز را تغییر دهیم. حواس تان به چیزی که گاندی گفت باشد،چون این شما هستید که آخر کار می خندید!
نباید دلسرد شوید
کاری که شما باید انجام دهید این است که فقط دلسرد نشوید. مردم شما را دستکم میگیرند، مسخره میکنند، ایده شما را متوجه نمیشوند یا حتی حاضر نخواهد بود با شما شراکت کنند… این کاملا عادی است.
رابرت کیوساکی نویسنده کتاب پدر پولدار، پدر فقیر میگوید :
«یک کارآفرین نباید منتظر باشد هر سه چراغ حرکت، سبز شود! چون هیچوقت این اتفاق نخواهد افتاد… اکثر کارآفرینان فقط با یک چراغ سبز حرکت کرده اند. و مابقی بین مسیر سبز شده است.»
و همینطور هم هست…
3- موفقیت را تعریف کنید.
ما کلی از زندگی را دنبال موفقیت می رویم ولی مطمعن نیستیم به اندازه ی کافی وقت گذاشته باشیم تا از خودمان بپرسیم “موفقیت برای من یعنی چی؟”
تا حالا این سوال را از خودتان پرسیده اید؟
واقعا جواب تان را روی کاغذ آورده اید؟
حدس میزنم جواب تان منفی است و شما تنها نیستید، متاسفانه اغلب ما حتی تا حالا این سوال را از خودمان نپرسیدهایم چه برسد به این که جواب هم داده باشیم.
دوست و آشنا را فراموش کنید، از خودتان بپرسید موفقیت برای من یعنی چی؟
چی واقعا من را خوشحال می کند؟
چه موقع رضایت بیشتر دارم؟
این سوال را از عمق وجودتان جواب دهید.
4- احساستان را کنترل کنید.
نظرات بقیه چقدر برایتان مهم است؟ در بیش تر مواقع کنترل کردن احساسات یعنی آن نظرات مهم نیستند. کنترل احساسات فوری باعث ازبین رفتن اضطراب، نگرانی و ترس می شود. از نظر احساسی رهایی بخش است. ولی اثرش روی کسب و کارتان از این هم عمیق تر است.
5- دوره ی نقاهت را کم کنید:
قرار است در قطار وحشت کارآفرینی شکست، عقب نشینی، ناامیدی و موانع را تجربه کنید کل این چیزها الزامی و بله دردناک است هستند. ولی دردشان مشکلی هم به وجود نمی آورد. شما بارها شکست می خورید فرقش این است که چقدر طول می کشد برگردید به حالت قبلی.
6- استراتژی شنای اجباری
ریسکپذیرترین استراتژی شروع؛ یا همه، یا هیچ ! این استراتژی مرسوم در بین افراد بلندپرواز و رویایی است. کارآفرینان بزرگی مثل بین گیتس، استیو جابز، ریچارد برانسون…
آنها برای یادگیری شنا، در رودخانه کم عمق ساعتها تمرین نکرده اند؛ آنها یکدفعهای به وسط دریا پریدهاند. و برای اینکه غرق نشوند مجبور شدند شنا کردن را یاد بگیرند. سریعترین شیوه یادگیری!
میخواهید این استراتژی را در پیش بگیرید؟ چند پیشنیاز لازم دارید:
- اشتیاق سوزانی از اجرای ایده تان داشته باشید.
- حاضر باشید فشار کاری زیاد را تحمل کنید.
- شخصیت انتقاد پذیری داشته باشید.
- بتوانید به خودتان انگیزه بدهید.
اگر پیشنیازهای فوق را ندارید، خیلی زود غرق میشوید و از دنیای کارآفرینی بیرون میروید.
بیل گیتس از جمله کارآفرینانی است که شدیدا این استراتژی را توصیه میکند. و میگوید تا وقتی که یا همه، یا هیچ نباشید، خیلی جدی بر روی کسب و کارتان وقت نمیگذارید.
گام سوم کارآفرینی: به موتور سوخت رسانی کنید
فروش و بازاریابی حیرت انگیز:
چه دلتان بخواهد چه نخواهد تنها چیزی که مشخص می کند کسب و کارتان موفق شده یا به شدت شکست خورده فروش است. این جوری برای تان بگویم: ”ده درصد موفقیت نهایی یک محصول یا خدمات به کیفیت اش و نود درصد ش به فروش بستگی دارد.”
پس درست انتخاب کنید، این دنیای واقعی است و چه بخواهید چه نخواهید فروش پادشاهی می کند. آن کسی که می داند چگونه یک مشتری را به چنگ آورد، نگه دارد و بیش ترش کند کسی است که بیش تر ازهمه پول در می آورد.نقطه تمام. باید از لحظه ی روشن شدن کامپیوترتان در اول روز تا آخرین گره ی شل کراواتی که در مسیر خانه سفت می کنید مشغول فروش باشید.نباید از این قضیه فرار کنید.
از این به بعد فروش شغل شماره ی یک شماست. در یک کسب و کار همه چیز با فروش شروع می شود،همه چیز با فروش حفظ می شود،هه چیز با فروش تمام می شود. هیچ امنیتی در مسیر کارآفرینی نیست.تنها قانون بیمه ی شما این است که چیزی بفروشید.
تا چیزی نفروشید کسب و کاری ندارید.
به نظر شما افرادی مثل وارن بافت، هاوارد شولتز و مارک کوبان چطور فکر میکنند؟ این سه میلیاردر یک مدیر اجرایی نیستند. در واقع آنها ثروتمند شدن را با فروش محصول آغاز کردند. در واقع بیشتر افراد ثروتمند بیش از هر کار دیگری در فروش خبره بودند. از ساموئل پالیزانو در IBM گرفته تا رابرت هیر اووك، تانک کوسه.
جالب است بدانید بر اساس یک تحقیق انجام شده توسط آژانس استخدام آرون والیس. از 53 میلیاردر معروف جهان حدود 20% آنها کار خود را با فروش آغاز کردهاند. همین امر به خوبی میتواند اهمیت امر فروش را بیان کند. فروش همیشه خواهد بود ممکن است که مدلش از فروش سنتی به فروش اینترنتی تغییر کند.
مانند غول آمازون که به سرعت جای بزرگترین فروشگاههای جهان را گرفت. درست است که شاید نسل بعدی مفهوم خرید چهره به چهره را درک نکنند. و همه چیز را آنلاین تهیه کنند اما یادگیری اینکه چطور محصولتان را بفروشید باید جز مهارتهایی اصلی شما بشود. زیرا شما وقتی یک کارآفرین میشوید به هر حال باید چیزی را بفروشید. از کدهای برنامه نویسی گرفته، تا یک خودرو. فرقی ندارد.
موفقیت کسب و کار شما به مهارت تان در فروش بستگی دارد. خودتان را گول نزنید همه می فروشند حتی شما. پس روی عضله ی فروشتان کار کنید تا قوی تر شود.
3 درس مهم از فروش
ثبات قدم از هر چیزی برای موفقیت مهمتر است
فروشندگان معمولی 90% از اوقات با جواب رد مواجه میشوند. حتی بهترین فروشندگان جهان نمیتوانند آماری بهتر از یک سوم را به ثبت برسانند یعنی 66% اوقات شکست میخورند. اما چیزی که کمک میکند آنها دلسرد نشوند ثبات قدم است. شما نیز باید بدانید که شکستها زیاد هستند، مشکلات و سختیهای زندگی مدام به سراغ شما میآیند و شما نیز باید مانند یک فروشنده ثبات قدم داشته باشید تا موفق شوید.
گوش کردن، مهارتی بسیار مهم اما نادیده گرفتهشده
تصور بیشتر مردم از فروشندگان این است که آنها خیلی زیاد و سریع صحبت میکنند. البته این تصور ممکن است به خاطر دیدن فروشندگان بدی بوده که با آنها برخورد داشتهایم. اما باید بدانید که بزرگترین فروشندگان جهان کسانی هستند که بیشتر به صحبتهای مشتری گوش میکنند. اما چرا این کار را انجام میدهند؟
درواقع گوش دادن به مشتری باعث میشود که آنها احساس بهتری کنند. آنها میخواهند بشنوند که شما واقعاً چه میخواهید. همین شنیدن صحیح توسط یک فروشنده است که باعث میشود مناسبترین محصولی که واقعاً خریدار به دنبالش است را به او عرضه کند.
آیا شما میخواهید مشکلاتتان با دیگران را حل کنید؟ میخواهید رهبر خوبی در شرکت تان باشید؟ میخواهید در همکاری خود با سایر گروه به مشکل برنخورید؟ پس باید مانند یک فروشنده حرفهای یک شنونده خوب باشید. وقتی شما در هر جا و هر زمینهای بهخوبی به طرف مقابل گوش دهید. آنها حس احترام گذاشتن شما را درک میکنند و از این کار خوششان میآید. در عوض بعد از گوش دادن خوب اگر جوابی بدهید برای طرف مقابلتان قابل قبولتر است.
داشتن انگیزه درونی؛ چیزی که واقعا شما را به جلو هدایت میکند.
یکی دیگر از تصورات غلط درباره فروشندگان موفق این است که مردم فکر میکنند انگیزه آنها دریافت پاداش و پول بیشتر است. شاید این چیزی است که در پایان روز به دست میآورند اما دلیل موفقیتشان نیست. درواقع بهترین فروشندگان جهان همواره از یک انگیزه درونی قوی برخوردار هستند. پول یک انگیزه خارجی است و تا زمانی که همه چیز خوب پیش میرود به دست میآید. اما چیزی که باعث میشود شما 100 تماس ناموفق با خریداران داشته باشید و دوباره بخواهید گوشی را بردارید و تماس بگیرید یک انگیزه درونی است.
فروشندگان موفق دریافتهاند که باید یک انگیزه درونی فراتر از هر چیزی داشته باشند. انگیزه درونی باعث میشود در زمان موفقیتهای زیاد باز هم تشنه پیروزی باشید و در زمان شکست به هیچ وجه نا امید نشوید. شما هم اگر میخواهید در زندگی موفق باشید باید ابتدا انگیزه درونی خود را پیدا کنید تا بتوانید بیوقفه به جلو بروید.
گام چهارم کارآفرینی :پرکردن صندلی های خالی
یکی از سریع ترین و رایج ترین راههای از مسیر خارج کردن قطار وحشت کارآفرینی و فرستادن آن به سمت مرگ آتشین،این است. که آدم های نادرستی را استخدام کنید و نگه دارید.برعکس همانطور که استیو جابز گفته:”تنها راه تسلط بر صنعت، کامل کردن ماموریت بزرگ و اثرگذاری روی دنیا این است. که یاد بگیرید چگونه استخدام کنید،آدم ها را نگه دارید و بهترین را از با استعدادترین ها بکشید بیرون.”
مهم نیست چه کسی هستید یا شرکت تان چقدر بزرگ است(یا نیست)پیدا کردن آدم های کامل برای ملحق شدن به شما در این مسیر کار راحتی نیست و متاسفانه برای ما کارآفرین ها سخت هم هست.
وقتی موقع پر کردن قطار وحشت با اشخاص می رسد. خوب به اندازه ی کافی خوب نیست تنها گزینه تان استخدام عالی هاست وگرنه در این قطار حالت تهوع میگیرید. چون کارمندان درجه یک و عالی درجه یک ها را جذب می کنند.درجه دو ها درجه سه ها را جذب می کنند. کسب و کارتان با سود و زیان و ترازنامه معنی نمی شوند.آن ها نه سیستم هستند نه فرآیند،نه تاکتیک،نه استراتژی،نه محصولات.کسب و کار یعنی آدم ها.وقتی قرار است افراد را استخدام کنید به دنبال چه ویژگی هایی هستید؟شخصی مشتاق می خواهید؟مقاوم؟شجاع؟متعهد؟ چه می خواهید؟ بنشینید و لیستی تهیه کنید وشروع به کنید به گشتن.اگر نمی دانید چه می خواهید نمی تونید پیدایش کنید.
قانون استادانه استخدام:
قانون شماره ی یک:بدانید چه می خواهید:
- دنبال کسانی باشید که از شما بهتر باشند.
- دنبال کسانی باشید که با شخصیت و منظم باشند.
- دنبال کسانی باشید که مثله شما عاشق کارتان باشند و شرکت را از خود بدانند.
قانون شماره ی دو:بدانید چه می خواهند:
عالی ها دنبال این ها هستند.
آدم :عالی ها می خواهند با عالی ها کار کنند.
چالش:عالی ها می خواهند بخشی از چیزی عالی باشند کاری را می خواهند که به هیجان شان آورد و ارضایشان کنند.
موقعیت:عالی ها موقعیتی برای پیشرفت می خواهند.محتاج صعود و هدفی خاص هستند.
رشد:مردم می خواهند در سازمان هایی باشند که برای رشد و توسعه ی کارکنان اش سرمایه گذاری می کند.
پول:و البته عالی ها می خواهند در ازای کار عالی که ارائه می دهند پول خوبی بگیرند.
پس اگر اهداف جاه طلبانه دارید درجه یک ها را استخدام کنید. حالا که درجه یک ها را استخدام کردید روی صندلی جلو قطار بنشینید و حالا وقت رهبری کردن شماست.
گام پنجم کارآفرینی: سواری در صندلی جلو
شما به عنوان مدیر مهمترین عاملی که باید مدیریت کنید خودتان هستید. توانایی مدیریت تان بیشترین محدودیت در مسیر رسیدن به خواسته های تجاری تان است. این همان مهارتی است که مشخص می کند آیا می توانید این قطار وحشت را به یک موشک تبدیل کنید یا نه؟
شما در نهایت به عنوان رهبر یک کسب و کار،صد در صد مسئول همه چیز هستید. وقتتان را صرف سرزنش کردن نکنید. قبلا رهبر کسب و کار مترادف بود با مدیر و رییس ولی حالا دیگر این جوری نیست.رییس با قدرت، ترس و دستور ریاست می کند. ”تو این کار را می کنی، چون من گفته ام،من رییس هستم.” همه از روسا بدشون می آید. رییس نباشید
مدیران چطور؟
آن ها سعی می کنند آدم ها را با پاداش، کارت های هدیه و..به انجام کاری تشویق کنند. ”اگر چیزی را که می گویم انجام دهی فلان چیز به تو می دهم.”
مدیران مسخرهاند ،مدیر نباشید. رهبر باشید.
4 اصل متمایز کننده رهبران عالی را درک کنید و به آنها عمل کنید.
1- رهبران کسب و کار، سرعت را تعیین میکنند:
مردم با نهایت سرعتی که می توانند جلو نمی روند بلکه با سرعت رهبرشان حرکت می کنند، شما سرعت را تعیین میکنید. برای رهبری کسب و کار فقط باید بگویید:مرا دنبال کنید . حرکت خود را به آموزش تبدیل کنید. از بقیه بخواهید کاری را انجام دهند که خودتان قبلا به آن عمل کردهاید.
اگر می خواهید رهبری موثری داشته باشید راه دیگری ندارید جزآنکه همان تغییری باشید که میخواهید در بقیه ببینید. افراد تیم تان به شما گوش نمی دهند بلکه مشاهده تان می کنند . آن ها همیشه در حال مشاهده هستند. الگو باشید.
2- رهبران کاری را که متداول نیست انجام می دهند:
مطمئن باشید اگر نام رهبر کسب و کار را یدک بکشید باعث ناراحتی یک عده خواهید شد. ولی هدف کسب وکار،دوست داشته شدن نیست. رهبری کردن است. انجام کارهای درست. که کار درست،کار محبوبی نیست.
3- رهبران باعث رشد بقیه هستند:
بیرون کشیدن استعداد،انگیزه و توانایی افراد تیم،وظیفه ی رهبر آن است.همه ی مردم با بخشی از توانایی هایشان کار می کنند.شما بعنوان رهبر باید بذر منحصر به فرد”برتری” را در هر کدام از اعضای تیم پیدا کنید.
4- رهبران کسب و کار به بقیه ی اجازهی رهبری میدهند:
اگر وقتتان را به انجام کارهایی بگذارید که در واقع کار مدیریتی نیستند نمی توانید رهبر بزرگی در کسب و کار شوید. وقتی کارهای خیلی زیادی انجام دهید همزمان توانایی اصلی تان یعنی رهبری کسب و کار را افت می دهید. پس کارهایی را که می توانند درجه یک ها انجام دهند به آن ها بسپارید. هرکس در سازمان شما در حال یادگیری شیوهی تفکر،عمل و واکنش شماست. پس الگو باشید.
می دانم که اهداف بزرگ و ماموریت مهمی برای انجام دادن دارید.برای رسیدن به موفقیت باید زمان،انرژی و منابع تان را روی مهم ترین مسائل(علائم حیاتی) بگذارید و حواس تان را پرت مسائل کم اهمیت نکنید و به جاده ی خاکی نزنید.
گام ششم کارآفرینی :سرعت گرفتن
کارهای حیاتی که برای رهبری خودتان تیم تان و کسب و کارتان نیاز دارید:
1- کارهای حیاتی شما:
همه ی کارها را خودتان نکنید فقط کارهای حیاتی را بر عهده بگیرید. (به شکل عالی انجام شان دهید.) وتیم عالی از بازیکنان توانا بسازید که در بقیه ی مسائل فوق العاده عمل می کنند. اگر از اهداف درآمدی تان دور شده اید به این خاطر است که وقتتان را برای کارهای کم ارزش هدر داده اید.
همین است، تنها همین دلیل. شما به جلسه ای می روید که واقعا نیازی نیست.20 دقیقه را صرف شبکات اجتماعی می کنید.ده دقیقه را در راهرو با کسی حرف میزنید. از این کارها دست بکشید همین الان. پس کارهای حیاتی را شناسایی را کنید و انجام شان دهید تا زندگیتان عوض شود.
2- الویت های حیاتی شما
هروقت احساس فشار کردید به احتمال زیاد به خاطر نداشتن الویت های مشخص است. در این جا روش 3 مرحله ای وارن بافت را برای الویتبندی می گوییم:
تمام اولویت های تان را بنویسید. آنقدر محدودشان کنید تا به 3اولویت برسند. بقیه ی کارهای موجود در لیست را بگذارید کنار. اگر بیش از 3 الویت داشته باشید هیچ چیز ندارید.
3- معیارهای حیاتی شما:
الان باید تصمیم بگیرید که 3 هدف بزرگ که اگر امسال بهشان برسید بی برو برگرد می شود بهترین سال زندگی تان چیست؟
فقط روی این 3 هدف تمرکز کنید.
حالا برای رسیدن به این اهداف چند عادت کلیدی است که باید انجام دهید و خودتان را متعهد کنید. هرشب وظیفه بازبینی آن 3 هدف بزرگ را دارید و پنج،شش عادتی که باید در طول روز انجام دهید. هر کدام را بررسی کنید. بررسی بررسی و بررسی.
4- پیشرفت های حیاتی شما
چند قدم برای پیش رفت:
قدم اول:شناسایی
نمی توانید در همه ی مسائل پیش رفت کنید.در این صورت هیچ پیشرفتی نخواهید کرد. روی بهبود مهارت هایی تمرکز کنید که برای رسیدن به آن 3 هدف بزرگ حیاتی هستند.
قدم دوم سرمایه گذاری:
قدم سوم:بشور و بپوش
به خودتان به عنوان رییس سخت بگیرید.
گام هفتم کارآفرینی: دست ها بالا
اگر به یک کارآفرین تبدیل شوید با ترس روبرو می شوید. قرار است وحشت کنید قرار است هر روز با نداشتن اطمینان روبه رو شوید. هرکارآفرین بزرگی با ترس کارش را شروع می کند.
ریچارد برانسون با ترس شروع کرد،بیل گیتس هم. همه ی اشخاصی که روی جلد مجله موفقیت آمدهاند همین طور بوده اند. شجاعت به معنای نبودن ترس نیست، احساس کردن ترس است و با این حال ادامه دادن.
نابودی ترس از شکست با طرز فکر موفقیت
افراد موفق چیزهای مختلفی را به ارزانترین روش ممکن امتحان میکنند تا ببینند آیا ایدههای خوبی هستند و به خوبی کار میکنند یا نه. آنها در کوتاهترین زمام ممکن سعی و خطا میکنند و سپس از اشتباهاتی که مرتکب شدهاند درس میگیرند.
این افراد برای این که بتوانند این فرآیند را ادامه دهند یک ذهنیت در خودشان پرورش دادهاند که شکست خوردن آغاز یا میانهی یک پروژه است. و نتیجهی نهایی آن نیست. انتظار آنها در ابتدای کار این است که روشهای نادرست انجام یک کار را پیدا کنند.
آنها سریع حرکت میکنند، آزمایشهای ارزان و خلاقانه انجام میدهند و سپس دنبال علائمی میگردند که نشان دهد ایده یا محصولشان به خوبی کار میکند یا نه.
موفقترینها در ابتدای کار مشخص میکنند که چه مقدار شکست خوردن قابل قبول است. برای انجام این کار آنها همچون افراد کمالگرا عمل نمیکنند بلکه به اندازهی کافی ریسک میکنند تا به یک محصول جدید و جذاب دست پیدا کنند.
افراد خلاق یک ویژگی مشترک دارند و آن شکست خوردن است.
افراد خلاق این ویژگی را دارند که بارها و بارها بازگردند و کار را از ابتدا آغاز کنند. اگر شما هم میخواهید مانند آنها رفتار کنید همیشه در جست و جوی روشی باشید که بتوانید رشدتان را ادامه دهید. افراد خلاق در تبدیل اشتباهات و چالشها به فرصتهایی برای شروع دوباره مهارت بسیار خوبی دارند.
این افراد قادر هستند چرخشهایی به چپ، راست یا عقب داشته باشند و هنگامی که شرایط ایجاب میکند از نو کارشان را آغاز کنند. اگر چه شکست خوردن دردناک است، اما بسیاری از شکستها قابل جبران هستند. یادتان باشد بزرگترین شکستی که میتواند وجود داشته باشد، انصراف از تلاش کردن است.
ترس،واقعی نیست یک توهم است. پدیده ای است که کاملا در ذهن تان اتفاق می افتد.
6 ترفند مغزی برای غلبه بر ترس:
1- واقعی شوید:
باید بین واقیت و رویا فرق بگذارید.سوال خوبی که می توانید از خودتان بپرسید این است:اگر این کار رابکنم می میرم؟اگر جوابتان منفی بود بنابراین ترس تان بی دلیل است.
2- ترس از ترس است که می ترساندتان:
خود ترس بیش تر از چیزهایی که از آن می ترسید آزارتان نمی دهد.
3- بیست ثانیه شجاعت:
قرار نیست کل روز شجاع باشید فقط 20 ثانیه ی اول انجام کاری را شجاعت به خرج دهید کافی است.
4- روی کارها تمرکز کنید نه نتایج
5- خودتان را به ترس عادت دهید.
6- ترس و شکست را تبدیل کنید به یک موضوع تفریحی.
موفق ترین فرد کسی است که بیشترین شکست را تجربه کرده است.بروید و شکست بخورید.
هر زمان که مرزها را جا به جا میکنید، طبیعی است که اشتباهاتی هم رخ میدهد و تنها کاری که باید انجام دهید این است که تشخیص دهید موفقیت پایدار شخصیتان چگونه حاصل میشود و در جهت آن حرکت کنید
افرادی که فکر خلاقی دارند با ظاهر شدن نخستین مشکلات پا پس نمیکشند و پروژه را متوقف نمیکنند. آنها به مسیرشان ادامه میدهند چرا که از صمیم قلب باور دارند که ایدههایشان در بلندمدت موفق خواهد شد.
اگر واقعاً میخواهید در انجام کارهایی که دیگران در انجام آن موفق نبودهاند موفق باشید، باید در شکست خوردن مهارت پیدا کنید. باید نسبت به شکست احساس خوبی داشته باشید و اجازه ندهید شما را از نظر ذهنی یا احساسی نابود کند.
باید برای چیزهایی که دوست دارید سخت کار کنید و هرگز دست از تلاش کردن بر ندارید. شما باید به شکست خوردن همچون یک شروع دوباره و بخشی از فرآیند کارتان نگاه کنید و هرگز شکست را پایان تلقی نکنید.
شکست پُلی برای پیروزی خواهد بود در صورتی که شما نیز بتوانید در این راه منعطف باشید و مسیر خود را به همراه یک نقشهی ذهنی و همچنین راهحلهای مناسب برنامهریزی کنید. این کار به شما کمک خواهد کرد که اگر چندین طرح شما با شکست مواجه شود، همیشه طرحها و برنامههای دیگری برای دوباره امتحان کردن و از سر گرفتن کارها داشته باشید.
گام هشتم کارآفرینی: به دوربین لبخند بزنید
- راه خودتان را بروید نه مسیر آشنایان تان را.
- به حرف و قلب خودتان گوش دهید نه به جاه طلبی بقیه.
- نگذارید ترس، حسرت یا فشار اجتماعی درک تان را کدر کند.
- به کسی تبدیل شوید که خودتان می خواهید نه اینکه بقیه چی می خواهند.
- اگر کسی خواست شما را برای رسیدن به قله هدف منصرف کند فریاد بزنید: این کوه من است و می خواهم تا قله صعود کنم!!! شما یا من را بر فراز قله ها خواهید دید که برای تان دست تکان می دهم و عقب نشینی نمی کنم.
توی این وضع خراب اقتصادی مگه میشه کاری کرد؟
پاسخ برخلاف انتظار مثبت است… مثبتتر از چیزی که فکر میکنید !
اقتصاد بد، یکی از بهترین شرایط برای رشد کارآفرینان است؛
برای اینکه متوجه شوید چرا اینطور است، بیایید شرایط یک اقتصاد ایدهآل را شبیه سازی کنیم و ببینیم آیا در یک شرایط اقتصادی خوب کارآفرین بیشتر رشد میکند یا شرایط اقتصادی بد؟
خب، فرض میکنیم همه چیز سر جایش است. دولت به خوبی تورم را کنترل میکند، واردات و صادرات به درستی انجام میشوند، مردم با نظم مشخصی خرید می کنند، شرکتها درست کار میکنند و به اصطلاح هیچکس ناراضی نیست.
حال کارآفرین میخواهد چه کار کند وقتی هیچکس ناراضی نیست؟ وقتی همه چیز خوب است، همه چیز سر جای خودش است و تمام نیازهای مشتری درحال برآورده شدن است، کارآفرین دقیقا چه نقشی ایفا میکند؟ هیچ !
اصل کاری که کارآفرین برای کارآفرینی انجام میدهد پاسخ به نیاز است.
نیاز هم تا وقتی که همه چیز ایدهآل و درست است، نارضایتی وجود ندارد و پیش نمیآید. بیایید حالا عینک شرایط ایدهآل را برداریم و دنیا را به طور دیگری ببینیم. شرایطی که هست! همه مان از کاستی های مدیریتی کشورمان مطلع هستیم. هر کشوری کاستیها، تصمیمهای اشتباه مدیریت منابع و ناکارآمدی دارد و یک امر طبیعی است. هیچکس کامل نیست.
یک کارآفرین واقعی، در شرایط سخت، غیر هموار و بههم ریخته برای کارآفرینی بهترین عملکرد را دارد. هرچقدر شرایط اقتصادی و اجتماعی بد و غیرقابل پیشبینی باشد. کارآفرینان سریع تر نیازها را تشخیص میدهند و می توانند آنها را برطرف کنند.
به غیر از تشخیص نیاز، اقتصاد بد مزایای زیر را هم دارد :
تامین کنندهها به دلیل رکود، انعطاف بیشتری برای همکاری نشان میدهند. قیمت پیشنهادی همکاری با مجموعه های بزرگتر بهتر است افراد با استعداد دیگر در شرکتهای بزرگ کار نمیکنند. و تعدیل می شوند و بهترین زمان برای جذب آنهاست. فضای رقابت ضعیف است و می توانید سریع وارد بازار شود محدودیت منابع، هوشیاری شما را در استفاده از آنها افزایش می دهد. و دقت عمل شما بیشتر می شود» اقتصاد بد یعنی بهشت روی زمین برای کارآفرینان است!
نگاهی به تاریخ و گذشته کارآفرینان بزرگ بیاندازید…
اگر جای دوری نرویم، سویچیرو هوندا که قبلا زندگینامهاش را خواندید در بدترین شرایط اقتصادی موتورسیکلتهای هوندا را تولید کرد و موفق شد.
شرکت سونی در بدترین شرایط اقتصادی متولد شد.
گوگل زمانی وارد بازار شد که حباب دات کام ترکیده بود و مردم شدیدا سهم شرکتهای کامپیوتری را که خریده بودند، میفروختند.
جردن بلفورت، معروف به گرگ وال استریت. زمانی توانست ثروت عظیمی بدست آوردن که بازار سهام آمریکا ورشکست شده بود. و توانست در این برهه زمانی نیاز به سرمایه گذاری را در مشتریهایش کشف کند. و آنها را برای خرید سهامی متفاوت معروف به Penny Stock ترغیب کند.
مثال از رشد کارآفرینان در شرایط اقتصادی بد فراوان است. مهم نیست الان در چه وضعیت اقتصادی هستید. این بهترین زمان برای شماست تا شروع کنید! چیزی که مهم است این است که هنگامی که شما در حال ساخت یک امپراطوری، یا فتحِ هدفی هستید، نیاز به راهنمایی قدرتمند دارید.