فرمول تجدید چهار چوببندی جدید و جایگزینی باورها در خود رهبری
تا اینجا با برخی ترفندهایی در مورد خود رهبری، که باورهایمان روی ما میگذارند آشنا شدیم.
اگر بخش اول مقاله خود رهبری، با عنوان “ بهره وری حداکثری از نقاط قوت با تکنیک خود رهبری ” را مطالعه نکرده اید، پشنهاد می کنیم ابتدا آن مقاله را مطالعه کنید.
در این مقاله خود رهبری، به سراغ راههایی میرویم تا تغییر درست باورهایمان را یاد بگیریم.
«الف» هست، «ب» نیست.
مثلا: «این شکست نیست، بلکه تجربه یادگیری است»
یا «من انسان بیارزشی نیستم، بلکه به اشتباه، ارزشهایم را تاکنون مخفی نگه داشتهام»
یا «من خنگ نیستم بلکه هنوز استعداد خودم را کشف نکردهام».
شاید با خواندن این مثالها کمی بخندید اما اینها واقعیت دارند. مثلا خود من، در یادگیری حرکتهای ورزشی هیچ استعدادی ندارم. البته این مورد را خودم هم نمیدانستم تا زمانی که مجبور شدم این حرکتها را برای پاس کردن واحد تربیت بدنی دانشگاه انجام دهم. نه این که قبل از آن ماجرا من اصلا ورزش نمیکردم بلکه ناخواسته به سمت ورزشهایی رفته بودم که هیچ یادگیری حرکتی نداشتند مثل دویدن!
یک تجربه شخصی
خیلی قشنگ به یاد دارم که استاد تربیت بدنیمان چقدر من را شماتت میکرد و چقدر به چشم دیگران آدم خنگی به نظر میرسیدم. شاید کمی بدآموزی داشته باشد اما به خاطر شدت خجالتی که میکشیدم یک برگه پزشکی برای خودم دست و پا کردم با این عنوان که بله، اینجانب به دلایل پزشکی قادر به ادامه ورزش نیستم!
آن زمان، فکر میکردم فرار کردن تنها راه درست است. اما به دلایلی که داستانش جدا است تنها برگه پزشکی که توانسته بودم گیر بیاورم نابود شد. و من راهی جز ادامه دادن نداشتم. برای همین تصمیم گرفتم که بیشتر تمرین کنم. بعد از آن روز، دوست خوبم را متقاعد کردم که دو ساعت زودتر از شروع کلاس با من بیاید و تمرین کنیم.
خلاصه آنکه تا آخر ترم، من توانستم به این باوری که دیگران به من تلقین میکردند. و خودم هم با آنها هم صدا شده بودم غلبه کنم و به جای گفتن اینکه من در ورزشهای حرکتی خنگم، بگویم هر چقدر هم که میخواهد سخت باشد مهم این است که من انجامش میدهم! و انجامش دادم!
در کمال خرسندی، با تمرین و همکاری دوستم آن ترم از استاد تربیتبدنی، نمره 20 را گرفتم. خودش هم باور نمیکرد که چنین فرد بی استعدادی در ورزش، بتواند از او نمره کامل را بگیرد. این ماجرا را برایتان تعریف کردم تا بدانید که تغییر باور و خود رهبری، چه توانایی شگفتانگیزی به انسان میدهد.
» آغاز فرایند تغییر باور در جهت خود رهبری
هنگامی که باوری را در خودتان کشف کردید از خودتان بپرسید: «آیا این باور در خدمت زندگی و اهدافم است؟»
اگر جوابتان منفی باشد آن هنگام به این پرسش میرسید: «چه چیزهایی را باید باور داشته باشم تا به آنچه میخواهم برسم؟»
پرسش دیگر شاید این باشد: «برای رسیدن به این باور به چه چیزهای دیگری نیاز دارم؟»
اگر به نتیجه برسید که این باور کشف شده در خودتان، باوری درست برای شما و حتی اطرافیانتان است میتوانید به آن «بله» بگویید.
اگر هم به این نتیجه رسیدید که باور کشف شده، باوری منفی و مخرب برای شما و اطرافیانتان است میتوانید به سادگی و با روش جایگزینی که کمی پیشتر با هم یاد گرفتیم از دست آن باور، خلاص شوید.
این روش را امتحان کنید. همواره میتوانید با عمیقتر شدن، اوضاع را تحلیل کنید. هنگامی که باوری جدید و چارهساز را کشف کردید. آن را شعار و سرلوحه کارتان قرار دهید و اصلا بخشی از وجودتان کنید. آن وقت میتوانید نتایج حاصل از جان دادن به این باور درست را در زندگیتان لمس کنید.
» نسخه جدید من
خود رهبری، فرایندی پیش رونده است. ما باید با خودمان راحت باشیم تا بتوانیم تغییرها را ایجاد کنیم.
الگوهای رفتاری
در این قسمت، با باورها و تعدادی از مهمترین الگوهای آنها آشنا شدیم.
باید همیشه مراقب الگوهای رفتاری و افکار تکراریمان باشیم چون این شاخصهای بارز، نشان میدهند باوری در این میان نقش دارد. باوری درباره خودمان، دیگران یا حتی خود زندگی.داشتن کمی شجاعت برای روبهرو شدن با برخی باورهای نادرست – مخصوصا آنهایی که چندین سال عمر دارند و به مرحله ایمان رسیدهاند – حتما لازممان میشود.
یادمان باشد، هنگامی که یک باور منفی را رها میکنیم و با باور درست جدیدی سازگار میشویم. در واقع روحمان را از نو طرحریزی و چهار چوببندی میکنیم و نسخه جدیدی برای خودمان مینویسیم.
ما قدرتی داریم که میتوانیم آیندهسازی کنیم. زمانی که میخواهیم کاری انجام دهیم یا حرفی بزنیم این توانایی را داریم تا انتخاب کنیم که چگونه عمل کنیم و چطور حرف بزنیم.
استیون کاوی نویسنده کتاب هفت عادت مردمان موثر
ترفندهای تغییر باور و رسیدن به خود رهبری
ترفند اول: از افکارتان شروع کنید
شکل گیری هر نوع باوری از درون شروع می شود و درون هم جایی نیست مگر اینکه با افکارتان بخواهید تصویر چیزی را در ذهنتان تداعی کنید. به طور مثال اگر مدام به این فکر کنید که پول ندارید و این تصویر را مدام در ذهنتان تداعی کنید همین افکار و تصویر سازی های ذهنی متأسفانه بعد از مدتی به باورهای شما تبدیل می شود و از بین بردن این باورها خیلی سخت و دشوار خواهد بود.
اولین روشی که می توانید استفاده کنید این است که به جای اینکه منفی فکر کنید مثبت فکر کردن را جایگزین آن کنید. این شاید در نگاه اول ساده به نظر بیاید اما کار سختی است. چرا که قدرت فکر مثبت 70 برابر کمتر از افکار منفی است اما به مرور زمان با این کار به راحتی می توانید افکار مثبت را جایگزین افکار منفی کنید. هر تفکر و تصور منفی در هر موردی دارید را کنار بگذارید چرا که باورها از همین افکار منفی سرچشمه می گیرد.
روش دیگری هم که می توانید به کار ببرید این است که از تلقین های مثبت استفاده کنید. به طور مثال می توانید از این تلقین ها استفاده کنید:
به عنوان مثال
− پول و ثروت به سمت من در جریان است.
− من در همین لحظه ثروتمندم.
− از اینکه ثروتمندم و هیچ دغدغه ی مالی ندارم خدا را سپاس می گویم.
− ثروت از آن چیزی که تصور می کنم راحت تر به سمت من حرکت می کند.
− من لایق موفقیت، ثروت، خوشبختی و آرامش هستم.
به کار بردن این نوع تلقین ها به مرور زمان تغییر باورها را شامل می شود. یک روش تلقینی دیگر هم وجود دارد که به روش تلقین رگباری معروف است. که به صورت رگباری و پشت سر هم این تلقین ها تکرار می شود. که فوق العاده تأثیرگذار است. و در هر نوع کاری از مسائل کوچک و پیش پا افتاده تا مسائل بزرگ و باورهایی که محکم به ذهن چسبیده اند، کاربرد دارد. به طور مثال فرض کنید می خواهید یک کسب و کار جدید راه اندازی کنید. و نیاز به وام دارید و قصد دارید در مورد وامتان با رئیس بانک صحبت کنید.
می توانید اینگونه شروع کنید:
* اگه رفتم و به سرعت یه جا پارک خوب کنار بانک گیرم اومد.
* اگه رفتم و سریع نوبتم شد که برای وام صحبت کنم.
* اگه متصدی بانک شرایط واممو قبول کرد.
* اگه ضامن زیادی نخواست.
* اگه شرایط بازپرداخت وامش خوب بود.
* اگه مدیر بانک قبول کرد زود بهم وام بده.
* اگه بعد از یک ماه بهم وام دادن.
* اگه کارم رو راه اندازی کردم.
* اگه تو کارم موفق شدم.
* اگه پول زیادی به دست آوردم.
این نمونه جملات و تلقین ها را می توانید یادداشت کنید و مدام با خودتان تکرار کنید. آنقدر تکرار کنید تا باورهای سمی که سراسر وجودتان را فراگرفته از بین بروند. جالب اینجاست وقتی این نوع جملات را تکرار می کنید. حتی زمان هایی که خودتان هم حواستان نیست در وجودتان این تلقین ها تکرار می شود. یعنی به جرأت می توان گفت که این نوع جملات و تلقین های رگباری قدرتش از تلقین های معمولی که چند جمله ی ساده را بیان می کنید قوی تر هستند. فقط کافیست یک بار امتحان کنید تا این مسئله را متوجه شوید.
همان گونه که جوانه زدن یک گیاه بدون بذر امکان پذیر نیست. هر عملی که از آدمی سر می زند از بذرهای اندیشه نشأت میگیرد. و عمل هر فرد بدون آن بذرهای اندیشه نمی تواند پدیدار شود.
ترفند دوم: خلاف باورهای خودتان رفتار کنید
به طور حتم تغییر رفتار زمانی که یک باور خلاف آن را دارید سخت و دشوار است. به طور مثال اگر باور این را دارید که شخصی بدبخت و بیچاره و بی پول هستید اما در رفتارهایتان بخواهید خودتان را شخصی متمول و ثروتمند نشان دهید مقداری سخت باشد. اما همین رفتارهای گول زننده می تواند ضمیر ناخودآگاه و ضمیر درونی تان را تحت تأثیر قرار دهد. و به طور حتم بعد از مدتی متوجه می شوید که باورتان به کلی تغییر کرده است.
یک مثال دیگر:
فرض کنید وقتی بازی فوتبال تیم مورد علاقه تان را تماشا می کنید همه اش استرس و اضطراب دارید که مبادا اتفاقی بر خلاف میلتان بیفتد. می شود اینگونه هم برداشت کرد که شما عاشق تیم تان و عاشق فوتبال هستید و باورتان این است که اگر تماشای این فوتبال را از دست بدهید دنیا به آخر می رسد. اما اگر بخواهید این اضطراب و استرس را به آرامش تبدیل کنید مجبورید که فوتبال را کنار بگذارید ولی این کار برای شما که عاشقش هستید کمی سخت و دشوار است.
پس اگر به آرامش احتیاج دارید باید در ظاهر به گونه ای رفتار کنید که انگار از فوتبال تنفر دارید و اولین قدم این است که به هیچ عنوان تلویزیون و در صدر آن از اینترنت و چرخیدن در سایت های ورزشی دوری کنید. وقتی این کار را انجام دادید به مرور زمان آن اضطراب و استرس از شما دور می شود. چرا که دیگر اطلاعی ندارید تیمتان کی بازی هایش را می برد، کی می بازد، کدام بازیکن را گرفته، کدام بازیکن را از دست داده. کی و کجا بازی دارد، کدام بازیکن اخطار گرفته و خلاصه این باور به مرور از بین می رود و مثل شخصی می شوید که هیچ علاقه ای به فوتبال ندارد.
اگر بر خلاف میلتان و بر خلاف باورهایتان رفتار کنید به مرور زمان هر باوری که داشته باشید حتی آنهایی که مانند کوه استوارند، از بین می رود. و ضمیر ناخودآگاه و ضمیر درونی تان را تحت کنترل خودتان خواهید گرفت. و آن موقع است که باورهایی که از بین رفته با باورهای جدید جایگزین می شود. اما همه ی اینها به شرط این است که بخواهید این باورها را تغییر دهید وگرنه در این مسیر خدا هم به شما کمک نخواهد کرد مگر اینکه خودتان بخواهید.
ترفند سوم: تصویر سازی ذهنی مقدمه ی شکست یا موفقیت است
متأسفانه خیلی ها از این ترفند به خوبی استفاده نمی کنند. و به خاطر قدرت افکار منفی، خودشان را در جایگاهی می بینند که بیشتر به شکست منتهی می شود تا موفقیت. این شکست ها در برخی موارد جزئی است. و در اکثر موارد هم به مرگ منجر می شود و همین تصویر سازی های ذهنی می تواند باورهای خوب و بد زیادی را به وجود بیاورد که تغییر این باورها می تواند در اکثر اوقات سخت و دشوار باشد.
به طور مثال اگر به شما بگویند: این لباس دکتری که پوشیدی دقیقاً تو رو عین دکترها نشون میده و جالب اینجاست که هر کسی هم به شما می رسد همین را می گوید. همین جمله کافی است تا شما خودتان را دکتری ببینید که پشت میزش نشسته و بیمارانش را ویزیت می کند. و یا در بیمارستان و در اتاق عمل خودتان را در حین عمل کردن بیماران می بینید. در اصل شما با این کار یک انرژی و فرکانسی به کائنات فرستاده اید که می خواهید دکتر بشوید. و کائنات هم می گوید: فرمانبردارم سرورم.
اما اگر شما خودتان را باور نداشته باشید نه تنها به جایگاهی که می خواهید نمی رسید. بلکه هر چه تصور کرده اید و هر چه باور داشته باشید را به خودتان جذب خواهید کرد. و متأسفانه این بزرگترین ظلمی است که می توانید در حق خودتان و ضمیر درونی تان داشته باشید.
اگر نتوانید یک تصویر خوب از خودتان در مورد اندیشه، افکار و باورهایتان در ذهنتان بسازید. آن موقع این دیگران هستند که باعث می شوند شما طبق خواسته های آنها افکار و باورهایتان را بسازید.
به این داستان که در مورد همین جمله ی بالا هست توجه کنید:
مدت ها پیش پیرمردی لب جاده یک مغازه یا دکه ی کوچکی درست کرده بود و غذا و ساندویچ می فروخت و به خاطر اینکه چشمهاش ضعیف بود روزنامه نمیخوند و چون گوشش سنگین بود رادیو هم گوش نمی داد. اما این باعث نشد تا برای کسب درآمد خونه نشین بشه. به خاطر همین یه تابلو بالای سر در مغازه اش گذاشت و مزایای غذاها و ساندویچ هایی که درست می کرد رو توضیح می داد.
دست بر قضا با این کاری که کرد خیلی از مردم توجهشون به سمت این پیرمرد جلب شد و مدام ازش خرید می کردند. و بعد از مدتی پول خوبی به دست آورد. یه روز که پسرش از مدرسه اومد پیشش گفت: تو رادیو شنیدم که وضع اقتصادی مملکت خرابه و اگه همینطوری پیش بره خیلی از کسب و کارها ورشکست میشن. به نظرم باید خیلی مواظب باشیم.
در ادامه…
پیرمرد بدبخت هم که نه رادیو گوش می داد و نه روزنامه می خوند پیش خودش فکر کرد و گفت: حتماً پسرش درست میگه چون هم سواد داره، هم روزنامه خونده و هم رادیو گوش میده. از همون فردا تابلوی سر در مغازه رو برداشت، تعداد سفارش های نان ساندویچی، خیارشور، گوشت، همبر و هر چیزی که داشت رو کم کرد و همین باعث شد تا به مرور زمان مشتری های وی هم کمتر بشن. جالب اینجاست که به حرف های پسرش رسید که اوضاع اقتصادی ممکلت خیلی خراب هست. چرا که این پیرمرد با گوش دادن به حرف های پسرش باعث شد تا افکار و باورهای ثروتمندی که داشت از بین بره و به مرور زمان به سمت ورشکستگی رفت.
پس یادتون باشه اگر دیگران حرفی می زنند با توجه به افکار و باورهای خودشان این حرف ها را می زنند. پس به حرف های دیگران توجهی نکنید و هر چیزی که خودتان می دانید درست است را انجام دهید.
ترفند چهارم: هر باوری دارید را با جان دل پذیرا باشید
برای این بتوانید باورهایتان را تغییر دهید باید تمام باورهای صحیح و اشتباهی که دارید را پذیرا باشید. اگر باورهای فقیرگونه ای دارید اعم از باور قربانی بودن، بدبخت بودن، شکست خورده، بی هدف بودن، نداشتن اعتماد به نفس و هر باور دیگری را باید قبول داشته باشید تا بتوانید تک تک آنها را تغییر دهید.
این باورها در درون شما رخنه کرده و جزئی از وجودتان شده است و برای تغییر دادن آن باید آنها را قبول داشته باشید و مطمئن باشید اگر آنها را قبول نداشته باشید به طور حتم برای تغییر دادنش به مشکل بر می خورید. چرا که به خودتان می گویید: من که این باور رو ندارم پس نیازی نیست که تغییرش بدم.
اما وقتی این باورهای اشتباه را قبول کنید کار خیلی راحت تری پیش رو دارید. و راحت تر می توانید این باورهای اشتباه و غلط را تغییر دهید. چرا که هر چیزی از درون شروع می شود چه خوب باشد و چه بد.
سخن آخر
تغییر هر باوری امکان پذیر است اما به دو شرط:
شرط اول اینکه خودتان بخواهید این باورها را قبول کنید و شرط دوم اینکه صبر کنید. اگر خودتان بخواهید و صبر و تحمل داشته باشید بعد از مدتی تأثیر این تلقین ها و تصویر سازی ذهنی که به ضمیر ناخودآگاه تان وارد می شود را خواهید دید.
تلاش کنید با تمام وجودتان باورهایتان را شناسایی کنید. و سعی در تغییر آن داشته باشید تا زندگی شما دستخوش یک تغییر مثبت شود. تغییری که بتواند زندگی شما را زیر و رو کند و هیچ گاه خودتان را پابند تقدیرها نکنید چون تقدیری وجود ندارد مگر اینکه خودتان بخواهید با آن حقیقتی که وجود دارد زندگی کنید.
چطور می توانید باورهایتان را با انجام چند ترفند ساده تغییر دهید؟
تمام باورها از زمانی شکل می گیرند که شما نوع تفکرتان نسبت به برخی مسائل به گونه ای دیگر رقم می خورد. به طور کل ما آینه ای هستیم که هر چه در درون ما هست را در بیرون می بینیم. اگر در درون خوشحال و خندان و مثبت اندیش باشیم به طور حتم در زندگی هم اینگونه خواهیم بود. اگر غمگین و ناراحت باشیم هر چه افکار منفی و افراد منفی نگر است را به سمت خودمان جذب خواهیم کرد.
ای برادر تو همان اندیشه ای
ما بقی تو استخوان و ریشه ای
***
گر گل است اندیشه ی تو، گلشنی
ور بود خاری، تو هیمه ی گلخنی
***
گر گلابی بر سر و جبیت زنند
ور تو چون بولی، برونت افکنند
***
مولانا
پس اگر به خوبی ها بیندیشی زندگی ات در آن مسیر قرار می گیرد و اگر به رذائل و پستی ها فکر کنی به همان سو کشیده خواهی شد. ایجاد باورها به خصوص اگر با افکار منفی باشد خیلی سریع تر اتفاق می افتد چرا که قدرت افکار منفی بیشتر است. و به مانند سیمان و بتن به ذهن می چسبد و پاک کردن اینها با افکار مثبت نه اینکه غیر ممکن باشد اما مقداری زمان می برد تا به صورت کامل از بین برود. پس به یک باره نمی توانید از یک شخص با باورهایی ضعیف و فقیرگونه به شخصی قدرتمند با خود رهبری و باورهایی ثروت ساز تبدیل شوید.